شب قدر است و به درگاه خدا می نالم
روسیاهم من و شرمنده از این احوالم
عمر من طی شده در گمرهی و بی خبری
گر چه افتاده ام از شاخه من اما کالم
بی نوا هستم و بیچاره و محتاج و فقیر
گر چه عمریست پی ثروت و کسب مالم
توشه ام هیچ ولی بار گناهم سنگین
منم آن مرغ که بشکسته به سنگی بالم
راه دور است و پر از حادثه و پیشامد
سفری سخت و تهی دست و پریشان حالم
هست پرونده ی من تیره تر از شام سیاه
شرم بادا به من از زشتی این اعمالم
بار سنگین گناهان کمرم را خم کرد
شرم دارم من از این قامت همچون دالم
از سحر تا به شبانگاه خطا پشت خطا
همه روزه به همین شیوه و این منوالم
بار عصیان و گناهم شده میلیون ها تُن
نیست اما عمل نیک یکی مثقالم
هست بر گردن من حق هزاران انسان
عاقبت می شکند گردنم از این شالم
عمر من طی شده در گمرهی و بی خبری
شده پاشیده به فرقم همه خاک عالم
عمر من طی شد و من غافلم از قبر و معاد
غافلم کرده ز عُقبی همه ی آمالم
نیک نامان جهان جمله فروتن هستند
من به اعمال بد و زشت خودم می بالم
سخت می ترسم از آن صحنه که هنگام ورود
کسی از آل علی(ع) نیست به استقبالم