تشنه ی جام شهادت تن بیمار من است
رود خون تا به قیامت بصر زار من است
کربلا زنده اگر ماند و فراموش نشد
علتش خطبه ی جان سوز پرستار من است
داغ هفتاد و دو خورشید به دل دارم من
همدم روز و شبم دانه ی مسمار من است
بند زنجیر ستم، پای برهنه، شن داغ
باز هم دشمن دین در پی آزار من است
راز دل را به خداوند بگویم همه شب
سوز اندوه و بلا فاش در اذکار من است
از غم کرب و بلا تا به ابد می سوزم
اشک و اندوه و عزا تا به ابد کار من است
فاش گویم که بلا پشت بلا دیدم من
آنچه در شام بلا دیدم از اسرار من است
کنج ویرانه ی غم تا به سحر ناله کنم
خواهر کوچک من شمع شب تار من است
ماند زیر سم اسبان تن عریان حسین(ع)
از غمش چشمه ی خون دیده ی خونبار من است
خیزران، شام بلا، سنگ ستم، کوچه ی غم
چه بگویم همه مجموعه ی دشوار من است
سلسله، شام بلا، سنگ، خرابه، غم و درد
واژه هایی است که دیباچه ی گفتار من است
گرچه مسموم شدم بار عزا کشت مرا
با خدا مزد هر آن کس که عزادار من است