عیب از کجاست گمانم ز ماست عیب
از ما اگر که نیست دگر از کجاست عیب
هر صبح و شامگاه دست دعایم سوی خداست
در نغمه ام خطاست و یا در صداست عیب
باشد نگار ناز من از عیب پاک پاک
شاید که دلربایی آن دلرباست عیب
عمریست آرزوی دیدن او مانده بر دلم
می میرم از فراق که آخر فناست عیب
وصلش به سوز و ناله میسر نگشت هیچ
عیب از من است یا که ز سوز دعاست عیب
لبریز عیب و نقص سراپای این جهان
تنها نگار ماست که از او جداست عیب
ما بر رضای حضرت داور رضا شدیم
عیب از خدا که نیست پس از این رضاست عیب
ما مردم جهان همه عیبیم عیب عیب
با ما غریبه نیست بسی آشناست عیب
شد همنشین تک تک ما از نخست عیب
همراه ماست تا به ابد، با وفاست عیب
کردیم ادعا که نداریم عیب و نقص
از ماست عیب یا که از این ادعاست عیب
گر پرده ای میان من و یار حایل است
برجاست پرده تا که سراپای ماست عیب