شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
|
|
غم بود و داغ بود و وداع بهار عشق کرده بهار هستی خود را نثار عشق
زیباترین گلی که خدا آفریده بود پژمرده بود از ستم روزگار عشق
نامش اگر چه زنده و جاری است یاد او کوتاه بود مدت عمر نگار عشق
تابوت عشق بود که بر شانه می کشید آن شب امیر عشق به سوی مزار عشق
روی کبود و پهلوی بشکسته دیده بود می ریخت خون ز دیده ی شب زنده دار عشق
سر بود روی زانوی غم، دیده پر ز خون گلبرگ روی دامن او بیقرار عشق
بابا کجاست مادر من؟ هستی ام کجاست؟ خلد برین و قلب من و توست دار عشق
اینجا درون خاک مادر تو آرمیده است اکنون من و توائیم دختر من همجوار عشق
وقت صبوری است دختر نازم صبور باش چندی بکش به مثل پدر انتظار عشق
ما می خوریم خون جگر گر چه سالها روزی رویم عاقبت اما کنار عشق ...
|
دوشنبه 91 فروردین 14 |
نظر بدهید
|
|
|
|