چشم به راه
|
|
چشمم به راه مانده بیا دیگر از سفر بی صبر و بی قرار توگردیده ام پدر
بابا ببین پر آبله گردیده پای من سوغات بهر دختر خود کفش نو بخر
پیراهن تنت ز چه رو پاره پاره است بابا بپوش پیرهنی تازه را ببر
عمه نماز نیمه شبش را نشسته خواند گویا که داشت از غم یاران تو خبر
بابای من سرت سفر عشق می رود گاهی به راس نیزه و گاهی به طشت زر
بابا شتاب کن که دلم تنگ روی تُست بشتاب جان من تو پدر جان به پای سر
فردا نماز صبح تویی مقتدای ما در انتظار روی تو هستیم تا سحر...
|
پنج شنبه 92 آبان 30 |
نظر بدهید
|
|
|
|