بیا که مردم دیده به انتظار نشسته
به انتظار رویت فصل بهار نشسته
مگر نه آن که تو هستی پناهگاه یتیمان
به انتظار تو شیعه یتیم وار نشسته
سری به کلبه ی احزان منتظران زن
که قلبها، همه محزون و بی قرار نشسته
هزار سال دیده ی شیعه به انتظار تو مانده
بیا ببین که صبورانه، استوار نشسته
در آرزوی تو مانده هزار دیده ی محزون
به انتظار تو افراد بی شمار نشسته
بیا به مردم دیده سری ز روی وفا زن
که در فراق تو غصه در این دیار نشسته
تمام عمر کشیدیم درد هجر و جدایی
بیا که دیده دگر در صف مزار نشسته
یکی کشید درد غمت را به کنج خانه نهانی
به انتظار تو آن یک چه آشکار نشسته
تمام عمر شده صرف انتظار کشیدن
رسیده لحظه ی آخر به اعتذار نشسته
ز چشمه سار دو چشمم دو رود خون شده جاری
بیا که عاشق روی تو زار زار نشسته
اگر چه داغ فراق تو سخت مرا سوخت
منم که زنده به عشقت، در انتظار نشسته