باز هم...
|
|
باز هم جمعه شد اما خبر از یار نشد دیده ی پر ز گنه لایق دیدار نشد
چشم گر شسته شود لایق دیدار شود دیده در خواب فرو رفته و بیدار نشد
مرهمی بر دل بیمار طلب می کردم مرهمی آمدنش بر دل بیمار نشد
درغیابش غم دل را به که گویم یارب کس دیگر به جز او محرم اسرار نشد
جز به خال لب دلدار که دل از ما برد دل به خال دگری هیچ گرفتار نشد
نام او را بشنیدیم و بشد هوش از سر تا ابد مست رخش عاقل و هشیار نشد
ای که در جستجوی اسوه و الگو هستی به جز او هیچ کسی الگوی ابرار نشد
هر کجا باغ گلی بود تماشا کردم مثل او هیچ گلی زینت گلزار نشد
گل نامش همه دم بر لب من می روید مثل نامش سخنی زینت گفتار نشد
وقت آن شد که نماید به ظهورش تعجیل گرچه این دیده ی ما لایق دیدار نشد ...
|
پنج شنبه 93 مرداد 9 |
نظر بدهید
|
|
|
|