کربلا بود و بلا
|
|
رنگ خون داشت زمین، رنگ شفق داشت سما و سپس تا به قیامت همه جا رنگ عزا
زیر صد نیزه و شمشیر، تنی غرقه به خون سر خورشید جدا گشته ز پیکر ز قفا
سر سروی به سر نیزه تماشایی بود می چکید از سر آن سرو سهی خون خدا
ساقی تشنه لبان، تشنه لب افتاده به خاک به گمانم شده سیراب خود از آب بقا
بر سر نی سر هفتاد و دو قربانی عشق بر زمین بود ولی پیکر پاک شهدا
بسکه بر اهل حرم سنگ بلا می بارید کربلا بود و بلا بود و بلا بود و بلا
طعنه ها ، سنگ زدن ها و بسی زخم زبان هدیه ی مردم شام است برای اسرا
پا پرهنه ، لب تشنه و غم بی پدری مرغکی خسته و بشکسته پر از سنگ جفا
دختران معجر خود را همه محکم بستند چون که دشمن نه شرف داشت، نه شرم و نه حیا
|
چهارشنبه 93 آبان 7 |
نظر بدهید
|
|
|
|