جانم که بسته بود به زلف سیاه تو
یکباره رخت بست ز بی احتیاطی ات
دل در تمام عمر، اسیر تو بوده است
حالا ولی برَست، ز بی احتیاطی ات
آن ریسمان که بود دلیل وصال ما
شد پاره و گسست ز بی احتیاطی ات
لبریز شور و شادمانی اگر بود این دلم
حالا ز غم پُراست زبی احتیاطی ات
پیوند محکم من و تو پاره پاره شد
دشمن ولی چه مست، ز بی احتیاطی ات
جامم شکست و مستیم از سر چه زود رفت
ای مرد حق پرست ، ز بی احتیاطی ات
با سنگ غم به سینه من کم بزن دگر
بشکست پا و دست، ز بی احتیاطی ات
با هم برادریم و خورده گره جان ما به هم
یک یاعلی(ع) بگو و بکش روی غم قلم