خورشید جمعه
|
|
خورشید جمعه باز هم بیرون نیامد از حجاب شد ابر تیره مانع دیدار ما با آفتاب
هر صبح و شب ورد لبم توصیف روی دلبر است آن دلربا چون روی خود بیرون نیاورد از نقاب
نامش که جاری می شود مستانه مستی می کنم نام قشنگش بر لبم جامی پر از شهد و شراب
با عشق روی آن صنم عمریست از خود بیخودم گفتم که آبادم کند کردم خراب اندر خراب
هرچند من دیوانه ام، پر شد ز می پیمانه ام دیوانه گر مستی کند، ناکرده جرمی ارتکاب
از شرق تا غرب جهان از خاک تا هفت آسمان هر گز نیابی صورتی چون روی ماه آن جناب
دیشب نوشتم شرح غم، شرح فراق آن صنم حالا شده اوراق غم، افزون تر از صدها کتاب
جان ها فدای نام او، عالم همه در دام او وقت است تا مولای ما، پا را گذارد در رکاب
دنیا گلستان می شود، شادی فراوان می شود گر حضرتش با اذن حق، بنیان گزارد انقلاب
ما را دعای صبح و شب دیدار روی ماه او یارب به حق هشت و چار، فرما دعامان استجاب
|
چهارشنبه 94 تیر 31 |
نظر بدهید
|
|
|
|