یابن الحسن(عج) آقا کجایی؟
می میرم از درد جدایی
بی تو سراپا درد و رنجم
درمان درد بی دوایی
مردم همه بیگانه هستند
تنها تو با من آشنایی
تو از تمام خوبرویان
دل می بری دل می ربایی
هستم گدای خانه ی تو
کی در به رویم می گشایی؟
بنشسته ام در انتظارت
تا آن که تو از در درآیی
بگذار پا بر دیده گانم
تا دیده گیرد روشنایی
ورد لبم نام قشنگت
تو جلوه ی نور خدایی
بی تو بلا خیزد درعالم
تو دافع رنج و بلایی
شرمنده ام آقا اگر که
سر زد ز من جور جفایی
من در تمام عمر از تو
هرگز ندیدم بی وفایی
آقا بیا تا از غم و زنج
گیرد همه عالم رهایی
راهی به جز راهت نپویم
تو سوی جنت رهنمایی
آب بقا نوشم ز دستت
سر چشمه ی آب بقایی
ای خوش به حال آن که دارد
مثل تو مولا مقتدایی
تسلیم فرمان تو هستم
بی پرسش از چون و چرایی
ای کاش در روز قیامت
گویی به من یک مرحبایی
سرشار از عشق و امیدم
چشم انتظارم تا بیایی