باران عشق
|
|
باز باران عاشقانه از سر شوق زیارت می چکد از ابر چشمم چون ز شهری دور حالا عازم کوی رضایم در دلم شوری است برپا می روم سوی خراسان سر ز پا نشناسم از شوق زیارت اشک می ریزم دمادم با حرم دیگر ندارم فاصله حالا کنار پنجره فولاد عشقم درحرم شور و صفا و عشق جاری هر کسی نجوای خاصی با امام خویش دارد کودکی از شوق می بوسد ضریح و در کنارش اشک می ریزد جوانی آن یکی گرم امین الله خواندن دیگری هم جامعه می خواند اکنون آن یکی گرم نماز است آن یکی در گوشه ای تسبیح می گوید خدا را دیگری سر گرم قران خواندن و راز و نیاز است مادری دارد به سر یک چادر مشکی کنارش دختری شیرین زبان و بر سرش چادر نماز است عده ای مشغول تهلیلند و تکبیر آری آری جای جای این حرم از شور و عشق و معنویت گشته لبریز در طوف ضریح آن امام مهربانی مردمی با کوله باری رنج و سختی عشق و مستی بی نهایت دل دل آکنده از عشق و امید و آرزوها با امام خویش می بندند پیمان وفاداری و یاری عشق بازی ها چه زیباست عشق بازی با امام مهربانی ها چه زیباست به چه آقای کریمی دردمندان را چه دارو و طبیبی زندگی زیر لوای زاده ی موسی(ع) چه زیباست تا رضا(ع) ورد لب و تا عشق آن مولا به دلهاست زندگی زیباست زیبا زندگی زیباست زیبا زندگی زیباست زیبا...
|
چهارشنبه 96 مرداد 11 |
نظر
|
|
|
|