مثلا زخم تنت گشته مداوا بابا
نیست عریان بدنت خفته به صحرا بابا
وعلی اصغر ما خفته به گهواره ی خویش
مثلا بسته نشد آب روی ما بابا
مثلا عمه کشد دست نوازش به سرم
و نیازرده مرا سیلی اعدا بابا
آب آورده عموجان مثلا در خیمه
خیمه ی ما مثلا بر لب دریا بابا
مثلا صورت من نیست ز سیلی نیلی
چشم عمو مثلا روشن و بینا بابا
چون که همبازی ام امشب شده عموجانم
ماه را من بنشینم به تماشا بابا
بغلم کرده عمویم مثلا بابا جان
و اجابت کندم هرچه تمنا بابا
مثلا من به روی زانوی تو بنشستم
می زنی تو مثلا شانه به موها بابا
مثلا احمد مختار(ص) تویی بابا جان
و منم فاطمه ی ام ابیها(س) بابا
قول دادی که مرا تو به سیاحت ببری
یا که امشب مثلا یا که به فردا بابا
قصه گوید مثلا عمه برایم امشب
قصه باغ جنان، شاخه طوبی بابا
گاه از مسجد و محراب برایم گوید
گاه هم از فدک حضرت زهرا(س) بابا
ولی افسوس که این ها همگی رویا بود
هست بر زانوی من راس تو حالا بابا
خیز تا هر دو سوی جنت رضوان برویم
شام غم ، وقت سحر، دختر بابا بابا