یک اربعین بدون تو شاید که زیستم
اما ز درد دوری تو خون گریستم
وقتی جدا سرت ز تنت شد برادرم
شد آسمان خراب و فرو ریخت بر سرم
مدفون به زیر نیزه و شمشیر شد تنت
فصل خزان رسید و بخشکید گلشنت
در خیمه چند کودک و بیمار داشتیم
از درد و غصه دیده ی خونبار داشتیم
آتش زبانه می کشد از خیمه گاه وای
کشتند امام و دین خدا شد تباه وای
خورشید من، اگر سر نی منبر تو بود
در زیر آفتاب تن بی سر تو بود
ای در تمام عمر، تو چون جان به پیکرم
از روی نیزه راس تو خورشید انورم
یک اربعین ز داغ تو چون شمع سوختم
در پای نیزه بر سر تو چشم دوختم
با اشک چشم باغ تو را آب داده ام
اشک بصر به گلشن ارباب داده ام
از روی ناقه دخترت افتاد بر زمین
بشکست در عزای تو از خواهرت جبین
هرگز ندید غافله از دشمن احترام
بردند در تنور سر پاکت ای امام
با دست های بسته به بند طناب وای
شد غافله روانه ی بزم شراب وای
جمعی میان کوچه دف و چنک می زدند
جمعی ز بام بر سر ما سنگ می زدند
بودی به روی نیزه سر ماه جلوه گر
در پای نیزه خون دلم جاری از بصر
بودی خرابه مسکن و ماوا، برادرم
راس بریده تا به سحر در برابرم
ای از خدا و احمد مرسل(ص) تو را سلام
ویران نشد چرا ز غمت آسمان شام
می سوخت چون ز آتش بیداد باغ تو
عرش خدا به لرزه در آمد ز داغ تو
از بس به آل احمد مختار(ص) شد ستم
پوشیده شد به قامت دنیا لباس غم