شاعر که داشت در سر افکار فوق العاده
پیوسته داشت بر لب گفتار فوق العاده
وقت سخن همیشه توصیف یار می کرد
با واژگان ساده، اشعار فوق العاده
جز در مدیح دلبر هرگز سخن نمی گفت
دل برده بود از او دلدار فوق العاده
وصف جمال دلبر از این و آن شنیده
هرگز ندیده اما آن یار فوق العاده
او با شنیده هایش تصویر یار را ساخت
تصویر ساده ای از رخسار فوق العاده
یک عمر انتظار دیدار یار را داشت
تا فرصتی مناسب دیدار فوق العاده
یک عمر خوانده درس ایثار و جانفشانی
در پیش پای دلبر ایثار فوق العاده
درد فراق او را آزار می دهد سخت
خیلی فراتر از سخت، آزار فوق العاده
گفتا همیشه ای یار از چهره پرده بردار
اما میانشان بود دیوار فوق العاده
صاحب دلی به شاعر گفت از سر نصیحت
یک پند عاقلانه، اظهار فوق العاده
شرط وصال غیر از یک قلب صیقلی نیست
کن صیقلی دل از هر زنگار فوق العاده
خواهی اگر جهان را چون گلستان ببینی
باید که خود بسازی گلزار فوق العاده
اول برای وصل دلدار شو مهیا
تا بشنوی تو از او اخبار فوق العاده
---
هر چند ساده گفتم شرح فراق اما
شد ثبت در کتاب آثار فوق العاده