در ظهر حادثه همه عالم به خون نشست
دنیا برای عالم و آدم به خون نشست
لب تشنه سر بریده شد از پیکر حسین(ع)
چشم فرات و چشمه ی زمزم به خون نشست
دخت رسول (س) دست عزا چون که زد به سر
شادی به غم نشسته و ماتم به خون نشست
از آن سه شعبه ای که گلو را نشان گرفت
یک باره هر چه ماه محرم به خون نشست
وقتی که دست های علمدار شد جدا
هر جا که بود بیرق و پرچم به خون نشست
چون شد نگون به روی زمین پیکر حسین(ع)
هفت آسمان نگون شد و کم کم به خون نشست
اول به خون نشست زمین بعد آسمان
یعنی که کائنات منظم به خون نشست
نام حسین(ع) بردم و شد سینه غرق غم
آتش گرفت سینه ولی غم به خون نشست
از بار غم که قامت زینب (س) خمیده شد
آدم گریست، حضرت خاتم به خون نشست
شد پاره مشک و آب روان ریخت بر زمین
شد مشک پر زغصه و نم نم به خون نشست
شب بود و اشک دیده ی اطفال می چکید
ای وای من که که اشک چو شبنم به خون نشست
عالم سرای غصه شد از بعد حادثه
هر جا که بود تازه و خرم به خون نشست
دردی که هیچ چاره ندارد همین غم است
زیرا ز غصه چاره و مرهم به خون نشست
مقتل نویس حادثه را چون که شرح داد
از اشک دیده، ابن مقرم به خون نشست
یارب سپاس ما همه همدرد زینبیم
یارب سپاس دیده ی ما هم به خون نشست