باز باران
|
|
باز باران غمگنانه می چکد از چشم زینب(س) بر روی قبر شهیدان آبیاری می کند با اشک چشمش دختر حیدر(ع) گلستان او چهل منزل زده دست عزا بر سر کنار یک نیستان دیده در بالای هر نی راس خونین شهیدان پای هر نی ریخته از چشم او خون مثل یک رودی خروشان همسفر بوده است دخت مرتضی(ع) یک اربعین با کاروانی از یتیمان دستها بسته به زنجیر ستم پاهایشان مجروح از خار مغیلان بارها افتاده اند از ناقه طفلان در میان کوچه ها این کاروان شد سنگباران داغ ها دارد به دل بانوی صبر و حلم و ایمان زیر صدها نیزه ی بشکسته دیده پیکری صدپاره، عریان او خبر دارد سر پاک حسینش بوده در کنج تنوری تا به وقت صبح مهمان وای من ! دخت رسول الله از ظلم گروهی نامسلمان بوده در بزم شراب می گساران از چه مهمان؟ از سفر برگشته با حالی پریشان گرد او جمعند اهل کاروان با چشم گریان بزم غم برپاست حالا بر سر قبر شهیدان روضه خوان بزم غم می ریزد اشک از دیده چون ابر بهاران اربعین است اربعین از ما هزاران تسلیت بر سوگواران تسلیت بر سوگواران سوگواران
|
شنبه 97 آبان 5 |
نظر بدهید
|
|
|
|