اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (183)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (18)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 844903
بازدید امروز :123
بازدید دیروز : 214
تعداد کل پست ها : 1385

 

خبر

سال نو آمد و از یار نیامد خبری
دیده از هجر رخش زار نیامد خبری

آتش هجر رخش سوخت سرا پای مرا
منم و یک تن تبدار نیامد خبری

گفته بودند به زودی ز سفر می آید
قرن بگذشت به کرار نیامد خبری

صبر کن صبر،که او آمدنش نزدیک است
صبر کردیم چه بسیار نیامد خبری

همه شب تا به سحر می نگرم بر رخ ماه
ولی از ماه ده و چار نیامد خبری

چشمها بر در و ما منتظران قدمش
با دل و دیده ی خونبار نیامد خبری

یار پیداست خطا از دل و از دیده ی ماست
که ز دلدار وفا دار نیامد خیری



جمعه 88 اسفند 21 | نظر بدهید

 

صبح طلوع

خورشید عالمتاب من صبح طلوعت دیر شد
در انتظار روی تو هر نوجوانی پیر شد

دیدم بخوابم آمدی از جاده های دور دست
ناگه دلم گفتا که خواب خوب من تعبیر شد

این جمعه چون بگذشت و یار من نیامد از سفر
آیات غربت بار دیگر نازل و تفسیر شد

بی روی تو افسرده ام ، غمگین و زار و خسته ام
عشقم اسیر قسمت و با درد و غم تقدیر شد

گفتی دلت را پاک کن از غیر ما گر عاشقی
دل با گلاب ناب عشق روی تو تطهیر شد

با یاد چشم نرگست، نرگس کشیدم در دلم
نرگس هم از هجران تو پژمرده و دلگیر شد

از دوری رخسار تو جانم رسیده بر لبم
از زندگی هرعاشقی، بی روی ماهت سیر شد

شام فراق روی تو بسیار طولانی شده
خورشید عالمتاب من صبح طلوعت دیر شد



دوشنبه 88 آبان 25 | نظر بدهید

 

وقت خوش دیدار

در جمکران قلب من وقت خوش دیدار کو؟
وقت خوش دیدار آن ماه شب ده،چار کو؟

من روزه دار عشقم و من تشنه ی لعل لبش
وقت اذان عاشقی،هنگامه ی افطار کو؟

دیریست برده دل زمن،آن دلبر شیرین سخن
آن دلستان، آن دلربا، آن دلبر و دلدار کو؟

من از فراق روی او هستم اسیر دام غم
بر این اسیر دام غم، غم پرور و غمخوار کو؟

خواهم که راز خویش را افشا کنم، افشا کنم
این راز پنهان مانده را، آن محرم اسرار کو؟

او یوسف حسن است و من، هستم خریدار رخش
امّا به قدر قیمتش، ما را زر و دینار کو؟

گر چشم بگشایم دمی، مولا همیشه با من است
بهر تماشای رخش یک دیده ی بیدار کو؟

تنهای تنها مانده ام، از قافله جا مانده ام
از قافله جا مانده را، وقت خوش دیدار کو؟؟؟



سه شنبه 88 مهر 28 | نظر بدهید

 

یار مهربان

شکست کاسه ی صبرم قرار جانم کو
نمانده جان به تنم روح من روانم کو

دلم هوای تماشای روی او دارد
به من بگوی که آن یار مهربانم کو

بهارمن بگذشت و رسید فصل خزانم
کسی که بار دگر سازد او جوانم کو

جهان پراست ز ظلم ز جور بی حد و حصر
یگانه منجی انسان و این جهانم کو

شنیده ام همه وصف جمالش از دگران

گلی که هست زینت هر باغ و بوستانم کو

به جستجوی رخش پایم از توان افتاد
توان دهنده ی این پای ناتوانم کو

همیشه نام قشنگش مراست ورد زبان
دعای روز و شب و ورد این زبانم کو



سه شنبه 88 مرداد 27 | نظر

 

حکایت یار

شبی خوش است که باشد شب ضیافت یار
خوشا نوای نی و دف خوشا حکایت یار

طواف کعبه نمودم به شوق روی نگار
به شوق دوست بخواندم نماز حاجت یار

میان منبر و محراب خیمه گاه نیاز
سپرده چشم مرا غم کنار خلوت یار

نکرده شکوه نگاهم ز دودمان حجاب
ز پشت پرده رسیدم به بی نهایت یار

کشند پرده به چهره پری رخان زمین
اگر زچهره برافتد نقاب صورت یار

به سرو باغ بگو چشم خود گشای دمی
ببین که در حرم ما چه کرده قامت یار

عجب مکن ز مغنّی که بعد از آن همه عمر
فروخت ساز صبا را به یک عنایت یار

به خانه ی دل من این سرای امن خدا
قیامتی شده بر پا شب ولادت یار



شنبه 88 مرداد 3 | نظر بدهید

 

دیده خانه ی توست

بیا بیا گل طه، دودیده خانه توست
به جان حضرت زهرا، دودیده خانه توست

به شوق دیدن تو چشم خویش بگشایم
کرم نما و فرود آ، دودیده خانه توست

ز درد هجر تو ای نور دیده دلتنگم
دل است خانه غمها، دودیده خانه توست

به انتظار تو عمریست چشم در راهم
وندبه های فرج را، دودیده خانه توست

شکسته قلب من از داغ از دوریت مولا
قسم به ام ابیها، دودیده خانه توست

دوباره جمعه گذشت و نیامدی آقا
چه کرده ایم مگر ما، دودیده خانه توست

دو دیده ام ز فراغ تو رود طوفانیست
و دامنم شده دریا، دودیده خانه توست

امید وصل تو سرمایه ی حیات من است
بیا بیا گل طه، دودیده خانه توست



شنبه 88 مرداد 3 | نظر بدهید

 

اشعار عاشقانه

افــــــتاده در ســــرمن افــــکار عــاشقانه
باید ســـــرایم امروز اشـــــعار عـــاشقانه

خـــــال لبی که مارا کــــرده به خود گرفتار
خالی اســـــت پُر ز راز و اســـرار عاشقانه

تا دیــده ام به چشـــــــم بیـــــمار یار افتاد
بیمار گشـــــــته ام من بیـــــمار عاشـقانه

دل را ربــوده از مـــــن دیریســـــت یار زیـبا
افــــــــتاده دل به دام دلـــــــدار عــاشقانه

من روزه ام چه خوب است لب بر لبش گذارم
تا روزه را نمـــــــایم افـــــطار عـــــــاشقانه

با یک اشـــــــاره ی او جان را کنــــم نثارش
تقــــــدیم جـــان نشـــانِ ایـــــثار عاشقانه

روزی که برد از من دلـــــدار عقل و هوشم
هشــــــــیار گشتم آن روز هشیار عاشقانه

عشقم محمّد است و عشقم علی و آلش
روشـــــن وجودم از این انــــوار عاشــــقانه

جز مَـــدحشان نگویم جز راهشــــان نپـویم
چشـــــم امـــــید من بر دیـــدار عــاشقانه



یکشنبه 87 اسفند 18 | نظر بدهید

 

گل بریزید که مـــــــــــاه ده و چار آمده است

گل بریزید که مـــــــــــاه ده و چار آمده است
شاخه ی سرو به رقص آی که یار آمده است

شد خزان فانی و غــــــم رفت برون از دل ما
موسم خنده ی گل گشت ، بهار آمده است

شب تاریک گذشـــــــت و شده هنگام سحر
روز نو رقـــــص کنان با دف و تار آمــده است

ای که دیریســــــت ز کف رفته ترا صبر و قرار
بی قراری تو مــــــکن چونکه قرار آمده است

ای که یعقوب صفـــــت دیده به در دوخته ای
مژدگـــــانی بــــده زیرا که نگــــار آمده است

صبح صادق به دو صد شوق کنون پشت در است
موســــم فتح و ظـــــفر موقع کار آمده است

خوش برقصــــید که فصل طرب و عیش رسید
عاشقان دیده گشـــــــایید که یار آمده است



یکشنبه 87 مرداد 20 | نظر بدهید

 

صبح نزدیک است

بگذرد فصــــــل خزان وانــــگه رســـــد ایام عــــید
از پس تاریکی شــــب می رسد صــــبح سپـــــید

چون که لبریز است عالم از ستم ، از ظلم و جور
منجی عالم امام عصــــــر و دین خواهـد رســـــید

می رســـــد پیــــــغام هر دم از ســـــوی پروردگار
نا امـــــــیدان را بگــو کاورده قاصــــــد صـــــد نوید

«وعـــــده دیدار نزدیک اسـت ای غـــــم دیــدگان»
طــــالب دیدار اگر هســــــتید پس حاضـــــر شوید

چشــــــم های خود بشــــو ای طالــــب دیدار یار
چشـــــــم اگر آلــــوده باشـــد پاک را نتــوان بدید

«آب کمـــــتر جوی ، قدری تشــنگی آور بدسـت»
آب حـــیوان با لــب عطـــشان توان بهتر چشـــــید

می رســــد از راه روزی مهدی صاحب زمان (عج)
بزم شـــــادی می شــود بر پا در آن روز ســــعید



دوشنبه 87 اردیبهشت 16 | نظر بدهید

 

گل

جمــــعه ای دیگر گذشـت و باز هم مولا نیامد
باز هــــــم آن ســــــیّد و آن مقــتدای ما نیامد

چشـــــمهای پر گـــناه ما به در مـاندند و مولا
یک نگاه ســـــــــردِ معـــــــنا دار کرد امّـا نیامد

حُســـن یوسف را طلب با دِرهم معدود کردیم 
چون دراهم بود معدود  آن گل زهـرا نیامد

سیرت زیبای او عشق است ، ای عشاق عالم
چون طلـب کردیم صورت ، یار خوش سیما نیامد

بود چون باغ جـــــهان از خار و از خاشــاک لبریز
آن گل بی خــــــــار پروا کرد و در اینــــــجا نیامد

برده دل از مـــــا و ما را کرده او مجنون و شـیدا
آری آن صـــــیاد و دام و دانــه ی دلــــــها نیامد

کودکان گشـــــتند پیر و پیرها هم جان سپردند
جمعه پی در پی گذشــــت و باز هم مولا نیامد

شعر : علی اسماعیلی



شنبه 87 فروردین 24 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin