سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شهادت کوثر پر بهای قرآن

قانون محبت

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (225)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (150)

سروده های دیگر (166)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 821497
بازدید امروز :484
بازدید دیروز : 206
تعداد کل پست ها : 1321

 

اشک

سر مایه من است فقط اشک دیده ام
با اشک دیده جنت رضوان خریده ام

هر بار ریخت قطره اشکی ز چشم من
طعم بهشت و جنت رضوان چشیده ام

هر کس سپرده دل به کسی در جهان ولی
حب حسین(ع) و آل محمد(ص) گزیده ام

بر راس نیزه خواند چو آیات وحی را
صوت حجاز و نغمه ی او را شنیده ام

طعنم مزن که از چه زنم دست غم به سر
بگذار راحتم به خدا داغ دیده ام

نام حسین(ع) برده دل از من قسم به عشق
تا کربلا به پای پیاده دویده ام

مولای ماست کشته ی باران اشکها
من نیز قطره ام که به پایش چکیده ام

چون قصد ماست همنشینی با آل مصطفی(ص)
یارب تو را سپاس به مقصد رسیده ام



چهارشنبه 92 آذر 13 | نظر بدهید

 

غم

غم آن شب با دل زینب(س) عجین بود
و زینب(س) با غم عالم قرین بود

در آن شام سیاه و سرد و تاریک
غمی سنگین تر اما در کمین بود

ز چشم آسمان خونابه می ریخت
بر آن پیکر که عریان بر زمین بود

یکی تیر سه شعبه در گلو داشت
نشان تیر دیگر هم جبین بود

عزای اشرف اولاد آدم
به پا در جنت و خلد برین بود

همه اوراق قران پاره پاره 
بله معنای دینداری چنین بود

به راس نیزه ها هفتاد و دو سر
به پای نیزه ها جمعی غمین بود  

هر آنچه دید زینب (س) بود زیبا
و این معنای ایمان و یقین بود

نشد ترکش نماز شب در آن شب
چو او دخت امیر المومنین(ع) بود



یکشنبه 92 آذر 10 | نظر بدهید

 

چشم روشنی

چشم من از جمال تو روشن، ای سر ماه منظر بابا
شد خرابه ز مقدمت گلشن، گل زیبای احمر بابا

خوب کردی که آمدی پیشم، دیدگانم در آرزویت بود
تو بگو با من ای سر خونین، پس کجا مانده پیکر بابا

هر زمانی گرفتم از تو سراغ، عمه میگفت در سفر هستی
آمدی تو به پای سر از بس، داشتی شوق دختر بابا

از غم خشگی لب اصغر، روز و شب غصه دار و غمگینم
جان بابا بگو که آیا شد ، سیر از آب اصغر بابا

از فراق برادرم اکبر، سخت دلتنگ و بی قرارم من
ای پدر جان تو آمدی پیشم، پس کجا رفته اکبر بابا

عموی مهربان من عباس، رفت تا آورد برایم آب
تشنه کام وفای او هستم، گو بیا ماه احمر بابا

عمه جانم که اسوه صبر است،سر خود را به چوب محمل زد
ای پدرجان بگو چه بشنیده،عمه جانم ز حنجر بابا

ای پدرجان خوش آمدی به برم، جان ناقابلم فدای تو باد
سر فرود آر تا که بوسه زنم، به روی ماه انور بابا



شنبه 92 آذر 9 | نظر بدهید

 

خزان

کسی نگفت به زینب (س) مکن سیاه به سر
مکن تو عالم امکان ز گریه زیر و زبر

تو را خدای دهد صبر در غم عباس(ع)
چه سخت بود ترا داغ قاسم(ع) و اکبر(ع)

ز بعد مرگ حسن(ع) دل به قاسمش دادی
مریز در غم قاسم تو خاک غم بر سر

مریز اشگ بصر را به صفحه ی رخسار
که نیست صبر و تحمل رقیه را دیگر

به راس نیزه بدیدی سر برادر را
سری ز خون گلو مثل لاله ی احمر

زدی چو بوسه به رگهای  سرخ ببریده
کشید ناله ی از دل امام دین حیدر (ع)

اگر چه تشنه حسینت شهید شد بانو
شده است سیر لب او ز چشمه ی کوثر

خدا ببخش گناه خزان به روز جزا
به حق ساقی کوثر به حق پیغمبر

شعر از پدرم علیار اسماعیلی
 متخلص به خزان

سروده شده در سال 1346



یکشنبه 92 آذر 3 | نظر بدهید

 

چشم به راه

 

چشمم به راه مانده بیا دیگر از سفر
بی صبر و بی قرار توگردیده ام پدر

بابا ببین پر آبله گردیده پای من
سوغات بهر دختر خود کفش نو بخر

پیراهن تنت ز چه رو پاره پاره است
بابا بپوش پیرهنی تازه را ببر

عمه نماز نیمه شبش را نشسته خواند
گویا که داشت از غم یاران تو خبر

بابای من سرت سفر عشق می رود
گاهی به راس نیزه و گاهی به طشت زر

بابا شتاب کن که دلم تنگ روی تُست
بشتاب جان من تو پدر جان به پای سر

فردا نماز صبح تویی مقتدای ما
در انتظار روی تو هستیم تا سحر...



پنج شنبه 92 آبان 30 | نظر بدهید

 

جان دو چشمت

ای دختر زهرا(س) و علی(ع) ، جان دو چشمت
هستی به فدای تو و ایمان دو چشمت

از ابر دوچشم تو دو صد رود روان است
دریاست نَمی از یم باران دو چشمت

بر راس نی و نای تلاوتگر قران
یک معجزه از قاری قران دو چشمت

می سوخت خیام حرم از شعله ی بیداد
وز داغ عزیزان دل سوزان دو چشمت

درگوشه ی ویرانه ، یتیمان و اسیران
بگرفته همه دست به دامان دو چشمت

آن لحظه که عباس(ع)نگون شد ز سر زین
صد رود روان گشت ز طغیان دو چشمت

ای شیر زن ای اسوه ی ایمان و صبوری
قربان تو و شام غریـبان دو چشمت

 



سه شنبه 92 آبان 28 | نظر بدهید

 

سقای طفلان

تا دیده بستی به رویم ، تاریک شد دیده گانم
تا دستت از پیکر افتاد ، از کف برون شد توانم

میر و علمدارم تو بودی ، ماه شب تارم تو بودی
رفتی و با رفتن تو ، تاریک شد آسمانم

یار یتیمان تو بودی ، سقای طفلان تو بودی
تو می خوری غوطه در خون ، دیده به ره کـودکانم

ای شیر مرد ای دلاور ، ای دیـن حق را تو یاور
افتاده ای غرقه در خون ، هرگز نبود این گمانم

بگذار تا چشمهای خورشیدی ات را ببینم
حالا که رفتی ز دستم ، ای یاور مهربانم

وقتی تو رفتی زدستم ، من دست از جان بشستم
آر برایم تو بودی ، جان بلکه بهتر زجانم

برگو چگونه برم من ، نعش تو را سوی  خیمه
تو پیکرت قطعه قطعه ، من نیست در تن توانم



سه شنبه 92 آبان 21 | نظر بدهید

 

دختر

در کنج خرابه به گمانم خبری هست
یک دخترکی چشم به راه پدری هست

از گونه ی نیلی و دو چشم پر خونش
پیداست که او منتظر منتظری هست

آورد عدو یک طبقی در بر دختر
انگار که در آن سر همچون قمری هست

بگشود طبق دخترک و دید که در آن
آغشته به خاکستر و خون وای سری هست

از بهر پذیرایی از آن سر خونین
در دیده دختر چه خوش اشک بصری هست

یاد آور غصب فدک و قصه مادر
رخساره ی نیلی و کمانی کمری هست

کمتر تو بسوزان ز غمت خاطر بابا
آخر به برت عمه خونین جگری هست



یکشنبه 91 آذر 26 | نظر

 

گریستم

دیشب ز داغ زینب کبری(س) گریستم
چون مرغ پر شکسته ی تنها گریستم

با یاد کربلا و زینب(س) و داغ و مصیبتش
در لابلای نیزه و سرها گریستم

اشکم به یاد زینب کبری(س) روانه بود
یک زن میان لشکر اعدا گریستم

او زینب(س) است و کوه مصیبت به دوش اوست
با یاد آن مصیبت عظمی گریستم

گفتم که تسلیت دهمش وقت گفتنم
بغضم شکست و من همه شب را گریستم

دریای غم به سینه ی زینب(س) نشسته بود
یک قطره اش شنیدم و دریا گریستم

بار سفر ببست و به جنت مقیم شد
با یاد غصه هاش من اما گریستم



چهارشنبه 91 خرداد 17 | نظر بدهید

 

دختر شیرین زبان

نازدانه دختر شیرین زبان کربلایم
غنچه ی نشکفته ی پژمرده در راه خدایم

در منای عشق می کردم طواف کوی جانان
خیمه گه بودی منا و قتلگه بودی صفایم

سعی می کردم نمایم استلام روی بابا
سعی من بیهوده و دلتنگ از این ماجرایم

می دویدم روی خار وروی خاشاک بیابان
دشمن بی رحم هم با تازیانه در قفایم

گاه می خوردم زمین گاهی عدو می زد به سیلی
رنجه از سیلی دشمن صورتم با گوشهایم

دلغمین و زار و خسته،پا برهنه، دست بسته
خارغم در چشم من ، خار مغیلان هم به پایم

گوش من شد پاره و شد صورتم نیلی ز سیلی
گریه کردم عمه هم شد همصدا و همنوایم

پیش چشمم سر جدا شد از همه یاران بابا
عون و جعفر، اکبر و عموی خوب و با وفایم

داشتم من بهترین عمو و بابا را خدایا
راس آنها بر سر نی ، من به پای نیزه هایم

بس که بابا را صدا کردم ، پدر از روی نیزه
لب گشود و خواند آیاتی ز قران را برایم

آرزویم بود بوسم بار دیگر روی بابا
تا شبی وقت سحر گه استجابت شد دعایم

ابتدا بوسه زدم بر گونه ی بابا و آنگه
عقده ی دل را گشودم تا بگویم حرفهایم

گفتمش بابا ببر با خود مرا هم نزد عمو
ای که با سر آمدی من را ببر از این سرایم

این تن خاکی قفس بود از برای مرغ جانم
سوی جنت می روم گر لطف حق گردد عطایم

مرغ جانم پر گشود و رفت او تا بی نهایت
در خرابه تا ابد من مانده ام با غصه هایم

اربعین شد عمه جانم زائر کرببلا شد
حیف من تنهای تنها مانده در شام بلایم ...



چهارشنبه 90 دی 21 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin