سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

نوحه شرح ام الکتاب

نوحه آمد محرم

دانلود به روز ترین نسخه کتاب دیوان عشق

یا حسین علیه السلام

دوباره محرم رسید

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (183)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (18)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 840744
بازدید امروز :12
بازدید دیروز : 732
تعداد کل پست ها : 1380

 

صلوا علی الحسین

 

یارب رمید مرغ وجودم ز ناله ای
گویا که دید راس پدر را سه ساله ای

برگ حجاب پاره شد و طشت زر شکست
خورشید سر برهنه شده بین هاله ای

کنج خرابه ساحل آب فرات شد
ساغر گرفت لاله و نوشید ژاله ای

گشته مدار گردش خورشید سوی ماه
گیسو فشاند نرگس و پژمرد لاله ای

فیروزه بود یا شفق انگشتر غروب
باران نوشت در صدف اسم جلاله ای

صیاد عشق را چه سخن با کبوتر است
دامی نهاده او به کمین غزاله ای

ای نی ترا چه شد که گره بستی از گلو
چندی شدی تو محمل سرخ سلاله ای

ذکر قنوت و ذکر سجود ملائک است
صلوا علی الحسین، علیه و آله ای

 



سه شنبه 93 مهر 22 | نظر بدهید

 

امام عاشورا

مرا تو روح و روانی امام عاشورا
صفای هر دو جهانی امام عاشورا

تمام عالم هستی فدای نامت باد
که جان عالمیانی امام عاشورا

اذان بدون تو معنا نمی شود هرگز
که ترجمان اذانی امام عاشورا

نشان شیعه گری در رهت فدا شدن است
به شیعگی تو نشانی امام عاشورا

چگونه وصف تو را گویم ای امام همام
که فوق وهم و گمانی امام عاشورا

در آن زمان که کنم حمد خالق سبحان
مرا تو ورد زبانی امام عاشورا

گدای کوی توام با امید آن که مرا
ز درگهت تو مرانی امام عاشورا



یکشنبه 93 خرداد 11 | نظر بدهید

 

مصباح الهدی

پرتو انوار رحمان است مصباح الهدی
معنی و مفهوم قران است مصباح الهدی

وصف او هرگز نگنجد در بیان و در گمان
وصف او ما فوق امکان است مصباح الهدی

ای تولایش شده  واجب به خیل موء منان
حبش از ارکان ایمان است مصباح الهدی

ای خوشا دردی که درمانش حسین ابن علی(ع) است
نام او دارو و درمان است مصباح الهدی

بحر فضلش را نباشد ساحلی  ای موءمنان
پای تا سر فضل و احسان است مصباح الهدی

نام نیکش زینت عرش خدای عالم است
زان که خود در عرش سلطان است مصباح الهدی

نیست ترسی شیعه را  از سنگ فتنه در جهان
شیعه را ناجی ز طوفان است  مصباح الهدی

روشنی بخش جهان شد پرتوی از نور او
منبع انوار تابان است مصباح الهدی

پیرو او باش تا ملک سلیمانت دهد
تاج بخش صد سلیمان است مصباح الهدی

آرزوی جنت و فرودس را داری اگر
صاحب جنات رضوان است مصباح الهدی

خاک پایش را نمایم توتیای چشم خود
زان که او محبوب یزدان است مصباح الهدی



شنبه 93 خرداد 10 | نظر بدهید

 

کربلا یعنی...

می کنم تشریحی از یک ماجرا
 ماجرای پر بلای کربلا

کربلا یعنی که قرانی شدن
در ره معبود قربانی شدن

کربلا یعنی که در راه خدا
بر سر نیزه سر از تن جدا

کربلا یعنی که یک تاریخ غم
یک جهان لبریز از ظلم و ستم

کربلا یعنی تبری داشتن
بغض دشمن را به دلها داشتن

کربلا یعنی علیکم بالصلات
خوردن از سر چشمه ی آب حیات

کربلا یعنی نماز با ولی
کربلا یعنی مدد از یا علی (ع)

هست منظور حسین (ع) سر جدا
زندگی زیر ولای مرتضی (ع)

امر بر معروف امر یا علی (ع) است
یاری اسلام و قران و ولی است

کربلا یعنی که زیر آفتاب
پیکر دور از سر ام الکتاب

کربلا یعنی ولایت محوری
طاعت محض از ولای حیدری

کربلا یعنی علی اکبر(ع) شدن
در شجاعت حیدر صفدر شدن

کربلا یعنی که عباس (ع) علی (ع)
کربلا یعنی اطاعت از ولی

کربلا یعنی صبوری در عزا
زینب کبری (س) و سر های جدا

کربلا یعنی که قران زنده است
حیدر(ع) خیبر شکن پاینده است

کربلا یعنی همه اهل کساء
خیمه گاه زینب است اینجا عبا

کربلا بی شک غدیر دیگر است
گرچه اینجا راس نیزه منبر است

کربلا یعنی اسارت تا به شام
سنگ خوردن ها ز روی پشت بام

کربلا یعنی که تکرار غدیر
تا به پای جان اطاعت از امیر

جان خود در راه حیدر(ع) می دهند
دست بیعت همره سر می دهند

کربلا یعنی ولایت داشتن
در ره مولا قدم بر داشتن

حیدرکرار(ع) ما را رهبر است
جان شیرینم فدای حیدر(ع) است

من نمی خواهم که شرح غم دهم
شرح تاریخ غم و ماتم دهم

کربلا درس صبوری می دهد
درس صبر از رنج دوری می دهد

درس ایثار و شهادت می دهد
درس یک دنیا شهامت می دهد

یا حسین(ع) چون زینت عرش علاست
در زمین مصداق مصباح الهداست

هر کسی تصویری از غم می کشد
کربلا را غرق ماتم می کشد

خاک و آب و نخلها را غرق خون
آسمان را هم به شکلی واژگون

چند زن با کودکانی خردسال
در کنار اسب خونین گشته یال

آنطرفتر خیمه هایی سوخته
خواهری سر را به محمل کوفته

نقشی از سر بر سر نی می کشد
کودکانی را هم از پی می کشد

خواهری داغ برادر دیده را
می کشد آنجا کنار نیزه ها

می کشد همرنگ خون او آب را
در کنارش تشنه لب مهتاب را

در کنار ساقی بی دست و سر
این حسین(ع)است و دو دست بر کمر

خواهری را می کشد بالای تلّ
بر سر نیزه سری را از بغل

می کشد در زیر نور آفتاب
پیکر هفتاد و دو خورشید ناب

می کشد طفلی به روی دست باب
خورده بر حلقوم تیرش، جای آب

دختری هم گشته نیلی صورتش
بسکه خورده ضرب سیلی صورتش

می کشد پای برهنه روی خار
کودکان با چشمهای اشکبار

راس خونینی درون طشت زر
پیش چشم خواهری با چشم تر

زینب کبری امیری می کند
از یتیمان دستگیری می کند

قتلگاه کربلا کوه حراست
درد دلهای پیمبر(ص) با خداست

کربلا یعنی که ایمان داشتن
بر سر نی ذکر قران داشتن

معنی قران چو ذکر یا علی (ع) است
هست قرانی هر آنکس با ولی است

کربلا یک آسمان باران خون
یک جهان سر مستی و شور و جنون

کشته ی اشک است ای یاران حسین(ع)
در غمش جاری است اشک از هر دو عین



شنبه 92 آذر 2 | نظر بدهید

 

من که باشم

ترسم این است که غافل شوم از کرببلا
نشود مرغ دل از همسفران اسرا

گرچه دم میزنم از نام حسین ابن علی (ع)
نگرانم که مسیرم ز ره اوست جدا

تشنه جان داد که دین زنده بماند آنگاه
من در اندیشه که نذری چه غذایی است ؟ کجا؟

حمد و تسبیح خدا بر لب او بود مدام
من در اندیشه ی الحانم و تحریر صدا

کشته شد تا که ولای علوی زنده شود
فکر من چیست؟ فقط مزد از این بزم عزا !

همه ی هستی ما نام حسین ابن علی(ع) است
نام او زینت جانهاست پس از نام خدا

عمر آن بود که در تکیه و هیئت بگذشت
بوده بی شک همه ی باقی عمرم به فنا

در غمش عالم هستی همگی گریانند
جن و انس و ملک و ماهی و مرغان هوا

من که باشم که کنم بر تن خود رخت سیاه
در غمش رخت عزا شد به تن ارض و سما

ذکر تسبیح و مناجات حسین(ع) است حسین(ع)
لال باد آن که ندارد به لبش نام ترا



چهارشنبه 92 آبان 29 | نظر بدهید

 

عقیده

من زینبم که داغ برادر چشیده ام
بار غم جدایی او را کشیده ام

هم دیده ام که سر زقفایش بریده اند
هم راس خون چکان به روی نیزه دیده ام

دنبال کودکان به روی خارهای دشت
آسیمه سر به پای برهنه دویده ا م

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
من طعنه ها و زخم زبانها شنیده ام

از من مخواه تا که بگویم چها گذشت
گویاست شرح قصه ز رنگ پریده ام

سروی شکسته سر به روی نیزه بود و من
پایین نیزه از غم او قد خمیده ام

پژمرده گشت باغ گلم یک به یک ولی
یک ذره نیز سست نگشته عقیده ام

راضی است چون خدا به خداوندیش قسم
در راه دوست این همه غم را خریده ام



دوشنبه 92 آبان 27 | نظر بدهید

 

قصه ی ما به \سر\ رسید

سوخت چو خیمه های ما، قصه ی ما به "سر" رسید
خیمه ی غصه شد به پا، قصه ی ما به "سر" رسید

خون چکد از دوچشم من از غم بی برادری
به نینوای پر نوا، قصه ی ما به "سر" رسید

نیزه به دشت کربلا منبر قاری ام شده
قاری من چه خوش صدا، قصه ی ما به "سر" رسید

نسیم باد می دهد تکان دو زلف یار را
صحنه شده چه با صفا، قصه ی ما به "سر" رسید

گاه به کنج ان تنور گاه به روی نیزه ای
تا که شدی ز تن جدا، قصه ی ما به "سر" رسید

همسفر تو بوده ام شهر به شهر و کو به کو
وای من از شام بلا، قصه ی ما به "سر" رسید

طاقت من طاق شد و قامت من زغم خمید
شکستی از سنگ جفا، قصه ی ما به "سر" رسید

بگو چگونه راس نی تو را نظاره ات کنم
که نیست طاقتی مرا، قصه ی ما به "سر" رسید

تیره و تار شد جهان در دل شیعیان فغان
ز ماجرای کربلا، قصه ی ما به "سر" رسید

برای بوسه بر لبت دخترکت به پای نی
 لبش به مثل غنچه وا، قصه ی ما به "سر" رسید

مادرمان امانتی تو را به من سپرده است
چگونه پس دهم تو را، قصه ی ما به "سر" رسید

ای سر رفته روی نی ، نگاه کن مرا ز پی
ببین فتاده ام ز پا، قصه ی ما به "سر" رسید

تو مهربان برادرم برو به پیش مادرم
بگو کند مرا دعا، قصه ی ما به "سر" رسید



سه شنبه 92 آبان 21 | نظر

 

تجلی ایمان

اوراق پاره پاره ی قران حسین(ع) من
بالای نی تجلی ایمان حسین(ع) من

ای قلب شیعیان جهان داغدار تو
وی قدسیان ز داغ تو نالان حسین(ع) من

رخت سیاه بر تن عالم شد از غمت
پیر و جوان برای تو گریان حسین(ع) من

زان آتشی که سوخت خیام حریم تو
سوزد قلوب خیل جوانان حسین(ع) من

ماهی در آب و مرغ هوا هم عزای تو
در ماتم اند و شیون و افغان حسین(ع) من

آویخت کهنه پیرهنت را به عرش حق
افلاکیان ز داغ تو سوزان حسین(ع) من

چشم پر آب و حال پریشان ما ببین
یک دم نظر به حال پریشان حسین(ع) من



دوشنبه 92 آبان 20 | نظر بدهید

 

یخ زد

زمین چوآتش سوزان ولی زمان یخ زد
به ظهر حادثه تاریخ این جهان یخ زد

صدای العطش از نای کودکان برخاست
فرات و دجله بخشکید و نهروان یخ زد

   علی اصغر شش ماهه روی دست پدر
و قلب سنگ تر از سنگ دشمنان یخ زد

به زیر سم ستوران تن امام شهید
و قلب خواهر زاری که ناگهان یخ زد

به گوش می رسد آوای قاری قران
ولی چه سود که گوش یزیدیان یخ زد

سری به نیزه و زلفی که باد می لرزاند
و خاطرات که در ذهن کودکان یخ زد

یتیم ناقه سوار و اسیر بند عدو
ز ناقه نقش زمین گشت و ساربان یخ زد

رقیه را مزنیدش مگر فدک دارد
میان بغض گلو گیر او فغان یخ زد

ز بس که طعنه شنیدند از اهالی شام
زغصه قلب همه کاروانیان یخ زد

زمینیان همه غمگین و داغدار و ملول
و عرش رنگ عزا – بغض عرشیان یخ زد

به غنچه ی لب قاری عدو چو می زد چوب
ز شرم با غم و اندوه خیزران یخ زد

رقیه بود و خرابه – سر بریده ی باب
و نیمه های شبی را که کاروان یخ زد

ز چشم آل رسول است سیل خون جاری
تعجب است چرا چشم آسمان یخ زد

ز بس که سوخت دل و دیده اشک غم بارید
ردیف و قافیه هایم در این میان یخ زد



یکشنبه 92 آبان 19 | نظر بدهید

 

نعم الامیر

به بالای نیزه تو ماه منیری
تو یاد آور ظهر عید غدیری
تو بر موء منان مثل حیدر(ع) امیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

تو معنا و مفهوم ام الکتابی
تو بر آسمان شرف آفتابی
تو نور دل و قلب روشن ضمیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

تو فرمانده قلب ما شیعیانی
تو ایمان مایی تو بهتر ز جانی
تو بر موء منان رهگشا و نصیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

شرافت شرف را ز نام تو دارد
همه سر فرازی غلام تو دارد
تو فرمانروای شجاع و دلیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

چو در قتله گه می زدی غوطه در خون
جهان واژگون شد زمان شد دگرگون
و شد اهل بیتت به بند اسیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

کشد از خیام تو آتش زبانه
اسیری رود کودکانت شبانه
شود قد کمان دخترت در صغیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

شبی در تنوری سرت میهمان بود
و بر نی سرت مثل رنگین کمان بود
و رنگین کمان بود و کارش سفیری
امیری حسین و نعم الامیری

تو را جان زینب(س) تو را جان اصغر(ع)
قسم می دهم جان عباس(ع) و اکبر(ع)
که از شیعانت کنی دستگیری
امیری حسین(ع) و نعم الامیری

به جز مدح تو من نگویم کلامی
خوشم بر غلام تو باشم غلامی
که در روز محشر تو دستم بگیری
امیری حسین(ع)و نعم الامیری



شنبه 92 آبان 18 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin