خواهید اگر مصیبت اصغر بیان کنم
اشکی به حد قلزم احمر بیاورید
***
دستهای تو پر آب است و لبانت خشک است
جان به قربان وفاداری تو یا عباس(ع)
***
یک نفر با بی نهایت درد و غم
قبر کند و خاک کرد و شرح داد
***
علم افتاد چو از دست علمدار حسین(ع)
خون دل از بصر اهل حرم جاری شد
***
تا که فرمود: ارحموا هذا الرضیع
جای آب از تیر شد سیراب طفل
***
چون سرت بر روی نی نغمه ی قران سرداد
به مدیح تو ملائک همه گفتند «الله»
***
جای گریه خنده بر لب داشت طفل
خنده اش فزت و رب الکعبه بود
***
عشق را می شود از جام بلا هم نوشید
گر که از دوست رسد جام بلا شیرین است
***
گفتا پدر خوش آمدی اما بگو مرا
در بین راه، نیزه چه می کرد با سرت؟
***
همه عالم ز غمت رنگ محرم دارد
دشمنانت همگی روی سیاهند امروز
***
سرش به سینه ی بابا تنش به زیر عبا
چه عاشقانه به سوی خیام بر می گشت
***
علم افتاد ز دستان علمدار حسین(ع)
مشک ای کاش سلامت برسد تا خیمه
***
من شکستم سر خود را که روی نیزه سری
پیش چشم اسرا، قاری قران می شد
***
بر سر نیزه سری قاری قران شده بود
لحن او مستمعین را به ستایش وا داشت
***
بین طشت زر و بزم می و سوره یاسین
خون گریه کن ای دیده در این ماتم عظمی
***
کرده تشبیه تو را شیشه ی عطر آن شاعر
علت بوی خوش جمله ی گلهایی تو
***
دریا سزاست تا که بمیرد ز داغتان
ای تشنگان وادی کرب و بلای عشق
***
خنده ای کرد و سپس چشم از این دنیا بست
مرغ باغ ملکوت است،از این دنیا رفت
***
واعظ دعای ختم عزا را تمام کرد
زینب(س) مزن به سر ز غم بی برادری
***
همه باید که بخوانیم نماز آیات
قمر هاشمیان بر سر نی منخسف است