سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنچانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شعر شهادت امام صادق علیه السلام

کتاب دیوان عشق

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (92)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (174)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (35)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (168)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (11)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (17)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (28)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (15)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (49)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (21)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (13)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (23)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (224)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (141)

سروده های دیگر (158)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 794679
بازدید امروز :62
بازدید دیروز : 352
تعداد کل پست ها : 1282

 

دوبیتی های شب قدر

شب قدر است و دیده اشکبار است 
شب پرواز دل تا کوی یار است
زمستان بود و پژمردند گلها 
همه عالم به امید بهار است 

خدا را شکر آمد لیله القدر
ز ابر دیده دامانم شده بحر
ملائک میهمان مؤمنینند
سلام فیه حتی مطلع الفجر

شب قدر است، سیر آسمان کن
دلت را میزبان قدسیان کن
ز یارب یارب و العفو گفتن
خودت را ساکن کوی جنان کن

ملائک راهی کوی زمینند
به ما شب زنده داران همنشینند
دعا گویند چون که اهل ایمان
همه آمین گوی مؤمنینند

شب قدر است و ما چشم انتظاریم
همه چشم انتظار روی یاریم
گذشت عمر و نیامد یار، افسوس
گذشت از حد صبوری، بیقراریم

لبانم تا سحر العفو گویان
دو چشمم چشمه های اشک ریزان
گنه کارم گنه کارم خدایا
مرا هم شامل عفوت بگردان

مسلمانان همه شب زنده دارند
گدایان در پروردگارند
به شوق دیدن رخسار مهدی(عج)
تمام عمر خود در انتظارند

خدا منت نهاده بر مسلمان
به شام قدر نازل کرده قرآن
بخوان و عامل آیات آن باش
که می باشد چراغ راه انسان



سه شنبه 100 اردیبهشت 14 | نظر بدهید

 

لیله القدر

چه شب است؟ لیله القدر، شب ندبه و مناجات
شب اشک و آه و ناله، شب التماس حاجات

چه شب است؟ لیله القدر، شب عشق با خداوند
شب مؤمنان عاشق، شب قلبهای در بند

چه شبی که تا سحرگاه به لب است ذکر یارب
چه شبی که هست بهتر، ز هزار ماه این شب

چه شب است؟ لیله القدر، شب سینه های سوزان
شب رحمت است و رافت، و شب نزول قرآن

چه شب است؟ لیله القدر، شب عاشقان الله
شب شیعیان حیدر(ع) شب مؤمنان آگاه

چه شب است؟ لیله القدر، شب دلشکستگان است
شب اوج فضل و رحمت ز خدای مهربان است

چه شب است؟ لیله القدر، شب انس با کتاب است
شب توبه و انابه، شب شور و انقلاب است

به لبم نوای یارب به سرم هوای دلبر
به امید استجابت شده ام فقیر مضطر

چه شب است؟ لیله القدر، که دعا شود اجابت
شب بندگی است امشب، شب خواهش و شفاعت

چه شب است؟ لیله القدر، شب خواهش و تمنا
شب استعانت ما ز خدای حق تعالی

چه شب است؟ لیله القدر، شب سیر کهکشان هاست
شب تا خدا رسیدن، شب سیر آسمان هاست

چه شب است؟ لیله القدر، شب عشق و شور و مستی
شب هر چه بت شکستن، شب عشق و حق پرستی 

چه خوش است یارب امشب که نظر کنی به حالم
 نظری که سنگ غفلت بشکسته است بالم

چه خوش است گر که امشب غم من رسد به پایان
چه خوش است دل شود شاد، لب شیعه نیز خندان

چه خوش است گر که مهدی(عج) به دو دیده پا گذارد
که از این قدم زدن ها، همه حاجتم برآرد

شب رحمت است و رافت، شب عفو و مهربانی
پرم از گناه یارب، تو مرا ز در مرانی

من دلشکسته تا صبح ز علی(ع) و حق زنم دم
که خداست یاور من ، که علی(ع) امیر و همدم

 



دوشنبه 100 اردیبهشت 13 | نظر

 

آب

رحمت کردگار سبحان آب
نعمت پر بهای یزدان آب

و من الماء کل شیء حیّ
زندگی طبق نص قرآن آب

باعث خرّمی و سر سبزی است
رونق گلشن و گلستان آب

می دهد روشنی به دیده ی ما
روشنی بخش روح انسان آب

پر بهاتر ز آب چیزی نیست
چون گهر قطره های باران آب

در زمستان بهار می کاریم
برف و باران و صد زمستان آب

گل و گلدان به پشت پنجره ها
پنجره، خانه ها و گلدان آب

زنده رود است زنده از باران
زینت زنده رود و سامان آب

بی طهارت نماز بی معناست
گوهر پاک ملک ایمان آب

قطره هایش گران بها چو طلا
گوهر پر بهای ایران آب

هر کجا آب هست زندگی است
کوه ها، دشت ها، نیستان آب

آب یعنی همیشه شادابی
روی لب غنچه های خندان آب

با صفا گشته اصفهان از آب
عطر قمصر، گلاب کاشان آب

خرم از آب خرم آباد است
شوش دانیال تا خراسان آب

شر شر آب زندگی بخش است
جان شیرین و جان جانان آب

مهربانی اگر که می جوئید
هست محبوب مهربانان آب

نان هم از آب زندگی دارد
زندگی بخش بوده بر نان آب

آب یعنی سکون و آرامش
اولین درس هر دبستان آب

آب یعنی که اول خلقت
نقطه ی اوج و خط پایان آب

درد ما هست درد بی آبی 
هست ما را شفا و درمان آب

زد منادی ندا که ای انسان
مهر زهراست طبق فرمان آب

هریک از قطره های او چون ماه
یا که چون اختری فروزان آب

حوض زیبا میان هر مسجد
خنک افزای هر شبستان آب

دشت و صحرا ز آب سرسبز است
میبد و بافق، یزد و کرمان آب

گوهری اینچنین گرانقیمت
پس چرا هست مفت و ارزان آب

باز هم کم  سروده ام از آب
گر سرایم هزار دیوان آب...



سه شنبه 100 فروردین 3 | نظر بدهید

 

بهار عشق

خوش گردشی است گردش گرد مدار عشق
اوقات من خوش است فقط در جوار عشق

من عاشقم جز عشق ندارم انیس و یار
عشق است یاور من و من نیز یار عشق

نبض حیات و نغمه ی زیبای زندگی است
زیر درخت عشق و لب جویبار عشق

با عشق گشته است عجین تار و پود من
او شد قرار جان و منم بیقرار عشق

عاشق همیشه زنده دل و شاد و خرم است
فصلی ندارد عشق به غیر از بهار عشق

لبریز عشق گشته وجود من از ازل
هرگز سخن نگفته ام الّا شعار عشق

خاکی ولی به عرش خدا راه یافتن
اعجاز بی نمونه ی عشق است و کار عشق

عشق من است مهدی زهرا(س) قسم به عشق
جانم فدای مهدی(عج) و خونم نثار عشق

شکر خدا که قلب مرا عاشق آفرید
ساکن شدم به فضل خدا در دیار عشق

لبریز عشق بوده وجودم در این جهان
از لطف کردگار شدم من دچار عشق

 هست آرزوی من که شوم همنشین دوست
در جنت النّعیم شوم رستگار عشق

باغی که باقی است همین عاشقانه هاست
پس زنده باد زندگی پایدار عشق



شنبه 99 اسفند 30 | نظر بدهید

 

یادگاری

می روم از این دیار این شعر از من یادگار
مقصد من کوی یار این شعر از من یادگار

از قصیده تا غزل از مثنوی تا شعر نو
می سرودم بی شمار این شعر از من یادگار

می سرودم شعر در صحرا اگر یا کوهسار
یا کنار جویبار این شعر از من یادگار

گر به تابستان سرودم یا به فصل برگ ریز
یا زمستان یا بهار این شعر از من یادگار

گر بگریاندم شما را یا اگر خندانده ام
بوده رسم روزگار این شعر از من یادگار

گاه شرحی مختصر بر آیه های وحی بود
شمع ره در شام تار این شعر از من یادگار

اغلب ابیات شعرم وصف آل الله(ع) بود
با کلامی استوار این شعر از من یادگار

اولویت داشت در شعرم رضای کردگار
تا که باشم رستگار این شعر از من یادگار

از خدا می خواهم عمری لا اقل چون عمر نوح
تا سرایم وصف یار این شعر از من یادگار

حق مدد کرد و زدم یک عمر دم از مرتضی(ع)
چون حصان و شهریار این شعر از من یادگار

هر چه در وصف علی(ع) گغتیم و بنوشتیم ما
تازه شد یک از هزار این شعر از من یادگار



جمعه 99 اسفند 15 | نظر بدهید

 

بهای بندگی

پنجره ای گشوده ام رو به فضای بندگی
مرغ دلم پریده تا اوج هوای بندگی 

فلسفه ی وجود من عبادت است و بندگی
آمده ام در این جهان فقط برای بندگی 

کار خدا خدایی و کار بشر عبودیت
ولی ز بندگی شدم بنده خدای بندگی 

کرده خدا بهشت را بنا برای بندگان
بهشت شد بنا روی سنگ بنای بندگی 

صفا گرفته ملک دین همیشه از صفای دل
گرفته دل ولی صفا خود از صفای بندگی 

فنای حق هر آن که شد، سعی به بندگی کند
بقا گرفته هر کسی که شد فنای بندگی

مس وجود آدمی به سادگی طلا شود
طلا شود مس بشر ز کیمیای بندگی 

درد بشر دوا شود اگر که بندگی کند
هست دوای درد ما فقط دوای بندگی

دور شدن ز بندگی باعث سختی دل است
طاهر و صیقلی شود دل از جلای بندگی

کبر و غرور مایه ی تباهی و فساد ماست
گنج همیشه جاودان،گنج طلای بندگی 

خدا نهاده بر سرم تاج ز عزت و شرف
چون که به تن نموده ام بنده ردای بندگی 

بیم و امید هر دوشان لازمه ی سعادتند
هست همیشه در دلم خوف و رجای بندگی 

به شکر آن که حق مرا بنده خود بیافرید
حمد و ثنای او کنم حمد و ثنای بندگی 

خدا به شرط بندگی مرا بهشت می برد
بهشت جاودان مرا اجر و بهای بندگی



دوشنبه 99 بهمن 6 | نظر

 

شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

مرغ دل پر می کشد تا کربلای فاطمه(س)
می چکد از دیده اشکم در عزای فاطمه(س)
می زند دست عزا بر سر رضای فاطمه(س)
رخت غم شد بر تن عرش خدای فاطمه(س)

دختر موسی(ع)که الگوی عفاف و عفت است
مرقدش در قم یکی از غرفه های جنّت است

اوست معصومه(س) نماد پاکی و تقواست او
در فضیلت، در کرامت  تالی زهراست او 
بین نسوان جهان بی مثل و بی همتاست او
غم مخور ای شیعه زیرا شافع فرداست او

آفتاب بی غروب دین و ایمان است او
ترجمان و معنی آیات قرآن است او

در عزایش قامت پیغمبران گردیده خم
قدسیان دست عزا بر سر دو دیده همچو یم
بر تن اهل زمین پوشیده گشته رخت غم
 ناله بر می خیزد از نای خلایق دم به دم

این چه غوغائیست یارب آسمان ویران شده
اهل جنت هم ز غم چشمانشان گریان شده

خوبتر از مادران کرده رضا(ع) را مادری
بعد زینب(س) هیچکس نادیده چون او خواهری
راه و رسمش حیدری و شیوه اش پیغمبری
لوح و کرسی و قلم مبهوت چون او اختری 

ابر چشم آسمان می بارد از غم روز و شب
چشم ها شد چشمه ی خون سینه ها لبریز تب

هست داغش سخت و درد دوری اش بی التیام
مدفن او هست شهر خون و ایثار و قیام
از خدا و آل پیغمبر(ص) به ایشان صد سلام
پیکرش تشییع شد بانو ولی با احترام

تسلیت ای اهل عالم فاطمه(س) رفت از جهان
داغ او تا روز محشر در دل ماشیعیان



چهارشنبه 99 آذر 5 | نظر بدهید

 

شعر ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی

چشم بگشوده و سرگرم تماشا شده است 
شیعه و شیفته ی حضرت مولا شده است
«قطره در محضرِ دریاست که دریا شده است
خادمِ خانه یِ آقاست که آقا شده است»

بر لبش صبح و مساء آیه ی قرآن بوده
سینه اش آینه ی حضرت سبحان بوده
«آنقَدَر پشتِ درِ خانه یِ خوبان بوده
که درِ خانه یِ خوبان به رویش وا شده است»

آنقدر بر همه احسان کرم دارد او
لطف بر هر عرب و ترک و عجم دارد او
نه فقط لطف به هر اهل حرم دارد او 
«نانْ رِسانِ همه یِ مردم دنیا شده است»

او کریم ابنِ کریم است و کرامت دارد
حسنی خصلت و صد جود و سخاوت دارد
به تهی دست و غنی هر دو عنایت دارد
«دردِ من در حرم یار مُداوا شده است»

از تبارِحسن(ع) و شیفته ی حیدر(ع) اوست
رهرو فاطمه(س) و حیدر(ع) و پیغمبر(ص) اوست
ملک دین را به یقین مثل یکی زیور اوست
«صحنِ او کرب و بلای وطن ما شده است»

رد پای قدم عبدالعظیم حسنی
فضل و جود و کرم عبدالعظیم حسنی
عطر سیبِ حرمِ عبدالعظیمِ حسنی
«شد گُواهم که پناهم گل زهرا(س)شده است»

حرمش عطر گلستان حسن(ع) را دارد
قدم او به روی دیده ی ما جا دارد
سینه ای پر ز تولا و تبرا دارد
آری او عبد عظیم است که مولا شده است

شکر یارب حرم اوست پناه همگان
دردمندان به در خانه ی او ناله کنان
زائران حرمش پیر و میانسال و جوان
کربلایی شدنِ جملگی امضاء شده است



پنج شنبه 99 آبان 29 | نظر

 

بازی

منم آن طفل بی پروا که با خنجر کنم بازی
که با لبخند شیرین با دل مادر کنم بازی 

من از جام لب ساقی شدم مستی می آلوده
منم میخاره ی مستی که با ساغر کنم بازی

اگر از عشق و از ایمان نشد لبریز جام من
یقین دارم که با آئین و با باور کنم بازی

پریشان حالم و بی تابم و یکدم قرارم نیست 
منم آشفته  و با نقش انگشتر کنم بازی

تمام عمر خود را صرف جمع سیم و زر کردم
منم آن تاجری که با زر و زیور کنم بازی 

منم آن واعظی که وقت ارشاد مسلمانان
به جای موعظه با کرسی و منبر کنم بازی 

به جای آن که تدبیری بیاندیشم حکیمانه
سیاست پیشه ای هستم که با کشور کنم بازی

به نص آیه ی قرآن به جنگ کفر باید رفت
به جای جنگ با زندیق و با کافر کنم بازی

به جای آن که قرآن رهنمای راه من باشد
به صوت و لحن خود با سوره ی  کوثر کنم بازی

دم از حیدر(ع) زدن آسان ولی شیعه شدن سخت است
ببازم عمر  اگر با واژه ی حیدر(ع) کنم بازی



چهارشنبه 99 آبان 7 | نظر

 

نماد فتنه

نماد فتنه که «انّ الرّجل لیهجر» گفت
منافقانه سخن از روی تکبر گفت

کسی که داعیه ی پیروی ز احمد(ص) داشت
نه صادقانه که او از سر تنفّر گفت 

به جز حسادت و کینه نبود در دل او
به دین سبب سخن خویش با تمسخر گفت

تمام دین شده از این کلام او ویران
چقدر او سخن خویش با تبحّر گفت 

جمود و جور و تحجر نماد او هستند
و این کلام هم آن عامل تحجّر گفت

گمان نداشت کسی، این چنین سخن گوید
ز روی بی ادبی، فوق هر تصوّر گفت

ستون دین بشکست و مسیر دین گم شد
از آن کلام که او از روی تبختر گفت 

و گفت: اشهد ان لا اله الا الله 
شهادتی که فقط از روی تظاهر گفت

ز جهل، بی خبران پیروان او شده اند
حدیث دین خدا از سر تجاهر گفت

نمود فخر به تعداد پیروان خودش 
به نص وحی که الهاکم التکاثر گفت

نزد به احمد مختار(ص) او فقط تهمت
به اهل بیت نبی (ص)با دو صد تغایر گفت

به هر کجا که سخن از ولای حیدر(ع) بود
به هر بیان که توانست در تناظر گفت

به هر مکان و زمان و به هر بیان و سخن
به صورت متناوب و یا تواتر گفت

به غیر وحی نگوید سخن رسول خدا(ص)
منافقی به او «انّ الرّجل لیهجر» گفت



سه شنبه 99 مهر 22 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin