سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شاعر ناشی

وفات حضرت عبدالعظیم حسنی

وظیفه شناسی

انتظار

مصداق صراط المستقیم

وابتغو الیه الوسیله

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (177)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (230)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (175)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 833204
بازدید امروز :131
بازدید دیروز : 66
تعداد کل پست ها : 1355

 

زائران کربلا

از روی نیزه نغمه ی قران دلنواز
در پای نیزه شیون و غوغای جانگداز

یک کاروان عزا و ستم رو به سوی شام
پای برهنه، خار مغیلان، ره دراز
--
گفتیم حسین(ع) و کربلایی شد دل
از شوق ضریح او هوایی شد دل

ای زائر کربلا تو در کوی حسین(ع)
کن یاد مرا چون که خدایی شد دل
--
یک دل نه بلکه قلب تمام جهانیان
آمد به کربلای تو، اما به پای جان 

دل پیش توست دیده ولی پر ز اشک و آه
با یاد آن دمی که لبت خورد خیزران

--
یک کاروان عزا و ستم رو به سوی شام
از کربلا برای جهان حامل پیام

بهتر که بمیرد آدمی با عزت
در زیر بار ظلم و ستم زندگی حرام



چهارشنبه 94 آبان 13 | نظر بدهید

 

حضرت علی اصغر علیه السلام

شد خانه ی دل لبریز از عشق علی اصغر(ع)
شوق لب او را داشت از روز ازل کوثر

می خواست بنوشد آب آن حنجره نازک
آن تیر چرا بنشست بر آن لب و آن حنجر

آن غنچه صفا بخش صد باغ و گلستان بود
افسوس که حالا او گردیده چنین پر پر

رفته ره صد ساله آن کودک شش ماهه
چون منتظر او بود در باغ جنان مادر

از خون گلو گشته قنداقه ی او خونین
اما به فراز نی در جلوه شد از او سر

همبازی او تا دید سر را به روی نیزه
از ناقه به خاک افتاد، چشمش شده از غم تر

اطفال حرم  جمله از داغ غم اصغر(ع)
بر زانوی غمها سر، احوال همه مضطر

شرح غم او آتش بر جان بشر افروخت
حتی شرر افتاد از داغش به دل کافر

یک عمر ز داغ او در آتش غم سوزیم
تا شافع ما گردد فردا به صف محشر



یکشنبه 94 آبان 10 | نظر

 

دلنوشته عاشورایی

گر چه آواره ای به صحرا بود
هر دو چشمش رقیب دریا بود

چون خدا را گواه خود می دید
هر چه او دیده بود زیبا بود
--
ظهر بود و عطش فراوان بود
روز اوج جفا و عصیان بود

پیکری زیر نیزه ها پنهان
سر او روی رحل قران بود
--
کودکی پا برهنه و محزون
چشمهایش رقیب صد جیحون

لب او تشنه و رخش نیلی
شده آواره، با دلی پر خون
--
موسم جنگ و فصل پیکار است
یک طرف نور و یک طرف نار است

یک جوان رشید مه سیما
لشکر نور را علمدار است  
--
گفتم ام الکتاب کیست؟ گفت حسین(ع)
معنی آفتاب کیست؟ گفت حسین(ع)

خواند قران سری روی نیزه !!
گفتمش آن جناب کیست؟ گفت حسین(ع)



شنبه 94 آبان 9 | نظر بدهید

 

عرض تسلیت

یابن الحسن(عج) امام زمان(عج) عرض تسلیت
گردیده گلشن تو خزان عرض تسلیت

در خون نشسته جد تو در کربلای خون
خون از دو دیده ی تو روان عرض تسلیت

یابن الحسن(عج) مقابل چشمان مادرت
جدت به زیر تیغ و سنان عرض تسلیت

چون نیزه شد فرو به گلوی حسین(ع) تو
زینب(س) نداشت تاب و توان عرض تسلیت

دندان شکست و خون ز لب جد تو چکید
زینب(س) کشید آه و فغان عرض تسلیت

 کنج تنور گشته اگر جای میهمان
خاکستری سری به میان عرض تسلیت

  پای پر آبله، رخ نیلی، دلی غمین
طفلی سه ساله، قد کمان عرض تسلیت

از راس نی چو نغمه ی قران رسد به گوش
اطفال جمله، دل نگران عرض تسلیت

در راه شام و بارغم و کینه و ستم
جز این هزار زخم زبان عرض تسلیت

با یاد ظهر حادثه دریاست چشم تو
دریای خون به وقت اذان عرض تسلیت

با هر که گریه کرد تو هم گریه می کنی
 ما جسم گریه ایم و تو جان عرض تسلیت

آقای من بیا و تقاص از عدو بگیر
حق حسین(ع) را بستان عرض تسلیت

شد گلشنت خزان و حسینت به خون نشست
یابن الحسن(عج) امام زمان(عج) عرض تسلیت



پنج شنبه 94 مهر 30 | نظر بدهید

 

خبر تازه

اهل عالم خبری تازه رسید از خدا، و فدیناه بذبح عظیم
خبر این است فنا شو که بگیری بقا، و فدیناه بذبح عظیم

به فدای تو همه عالم امکان حسین(ع)، جان جانان حسین(ع)
نام تو هست به درد همه عالم دوا، و فدیناه بذبح عظیم

ای تو محبوب خدا رو به سوی قتلگاه،بشو منشق چو ماه
کشته شو کشته که این گونه پسندد خدا، و فدیناه بذبح عظیم

شود از خون سرت قتلگهت بحر خون، ای تو مرد جنون
و تو در خون سر خود بنمایی شنا، و فدیناه بذبح عظیم

مرغ بسمل تویی و دامنت از خون چو یم، عالمی پر زغم
داده ای سر که ز دست تو خدا شد رضا، و فدیناه بذبح عظیم

دست حیرت به دهان عالمیان سر به سر، همه با چشم تر
نه فقط عالمیان‌ بلکه همه ما سوا، و فدیناه بذبح عظیم

هر کجا می نگرم بزم عزایت بپاست، همه جا کربلاست
به تن آدم و عالم همه رخت عزا، و فدیناه بذبح عظیم



پنج شنبه 94 مهر 30 | نظر

 

جنگ کفر و ایمان

امیر لشکر کفار وقتی شخص شیطان بود
تمام کفر در جنگی علیه کل ایمان بود

زمین کربلا صحرای محشر گشته بود آن روز
میان قتلگه غوغا، کنار خیمه طوفان بود

به سر می زد ز غصه خواهری هفتاد غم دیده
ز چشمان پر از خونش روان خون مثل باران بود

میان قتلگه افتاده بودی پیکری در خون
سرش اما به روی نیزه چون خورشید تابان بود

طنین نغمه ی قران فضا را عطر آگین کرد
سری بالای نیزه بر لبش آوای قران بود

در آن ظهر عطش خورشید آتش بار می تابید
به روی ماسه های داغ پیکرهای عریان بود

زمان آزمایش بود و وقت انتخاب راه
و حق جویی گنه کرده، ز کردارش پشیمان بود

یکی آنجا سرا پا مست دیدار خدا می شد
یکی هم عاشقانه طالب دیدار جانان بود

گروهی رذل تحت سلطه ی ابلیس و اهریمن
گروهی نیز پا تا سر خدا را سر به فرمان بود

میان معرکه آن روز سنگ فتنه می بارید
بلا بعد از بلا، اندوه و رنج و غم فراوان بود

تنی بی سر میان قتلگه در خون خود غلطان
و مدفون زیر صدها نیزه و شمشیر و پیکان بود

تکان می داد وقتی باد گیسویی به روی نی
به پای نیزه خون جاری ز چشمان یتیمان بود

شب از کنج تنوری تا سحر گه نور می بارید
سری از جنس نور آن شب  چو در آن خانه مهمان بود

کلام آخر من این که بعد از واقعه زینب(س)
یکی از چشمهایش خون یکی پیوسته گریان بود



چهارشنبه 94 مهر 29 | نظر بدهید

 

ظهر عاشورا

نمی دانم  چه خواهد شد زمان، در ظهر عاشورا
همه باغ جهان گردد خزان در ظهر عاشورا

تمام دشت از خون حسین(ع) آغشته خواهد شد
و از چشمان زینب (س) خون روان در ظهر عاشورا

حسین ابن علی(ع) آندم نماز سرخ خواهد خواند
سر از پیکر جدا گردد اذان، در ظهر عاشورا

یتیمان حرم، پای برهنه در بیابانها
به روی خار صحراها دوان در ظهر عاشورا

به زیر بار سنگین غم هفتاد و دو مظلوم
قد یک خواهری گردد کمان در ظهر عاشورا

اگر چه اسوه ی صبر است اما زینب کبری(س)
به یک باره دهد از کف عنان در ظهر عاشورا

سر مردان رود بالای نیزه، وای از این غصه
و خواهد خورد بر لب خیزران در ظهر عاشورا

حیا در لشکر دشمن، مثال دُرّ نایاب است
گرفته دست بر معجر زنان در ظهر عاشورا

به شوق دیدن بابا سه ساله دختری غمگین
سوی مقتل روان زانو کشان در ظهر عاشورا

دهد از دست دست خویش در راه وفاداری
یل ام البنین(س) آن  پهلوان در ظهر عاشورا

هوا گرم است و روی ماسه ها نعش شهیدان است
و سرها روی نی بی سایبان در ظهر عاشورا

حسین ابن علی(ع) را آزمونی سخت در پیش است
و او پیروز از این امتحان در ظهر عاشورا



دوشنبه 94 مهر 27 | نظر بدهید

 

و فدیناه بذبح عظیم

گفت ابراهیم(ع) روزی با خدا
ای توباقی و همه عالم فنا

هستی از حال دل من باخبر
خوب میدانی چه دارم در نظر

کاش من آن روز در نقش پدر
می بریدم گوش تا گوش پسر

تا دلم از داغ اسماعیل(ع) خویش
روز و شب در غصه بود و ریش ریش

تا بگیرم از تو با این انتخاب
اجر و مزدی بی شمار و بی حساب

در جواب او خدا پرسید از او
ای دل تو پاک چون آب وضو

از همه محبوب تر نزد تو کیست؟
اندکی اندیشه کن این عشق چیست؟

گفت: دل لبریز حب احمد(ص) است
آن که محبوب خدای سرمد است

بار دیگر گفتش او را کردگار
غم مخور زیرا تو هستی رستگار

ای تو با من یار از عهد کهن
پرسشی دارم بگو پاسخ به من

هست اسماعیل(ع) تو محبوب تر؟
یا که آل مصطفی (ص) خیر البشر؟

گفت: این عالم همه حیران او
صد چو اسماعیل(ع) من قربان او

گفت: با او آن زمان پروردگار
ای رسول و ای امام آشکار

مرگ اسماعیل(ع) مجنونت کند
راهی صحرا و هامونت کند

دیدگانت را کند لبریز خون
غصه روی غصه ات گردد فزون

غم مخور داغی فراوان پیش روست
سینه پر خون، چشم گریان پیش روست

ظهر عاشورا به دشت کربلا
کشته گردد نور چشم مصطفی(ص)

سر جدا می گردد از جسم حسین(ع)
اشک غم جاری نما از هر دو عین

از سما غم از زمین جوشد عزا
روز عاشورا بلا بعد از بلا

فصل بی آبی فرا خواهد رسید
جای آب از ابر خون خواهد چکید

شط اگر هم معنی صحرا شود
دامنی هم می شود دریا شود!

کربلا صحرای محشر می شود
تیر در حلقوم اصغر(ع) می شود

پای اطفال حرم بر روی خار
چشمشان از غصه و غم اشکبار

قطعه قطعه، پاره پاره، چاک چاک
جسم هفتاد و دو تن بر روی خاک

دامنی پرخون، دلی لبریز غم
خواهری ریزد به سر خاک ستم

پیکری سر تا به پا پر خون شده
زیر نیزه از جفا مدفون شده

کوچه کوچه جمله را بسته به بند
 آل طه را اسارت می برند

ماه را بالای نیزه می برند
پای نیزه ناله ی طفلی بلند

راس هفتاد و دو تن بالای نی
تا چهل منزل نماید راه طی

چون که سرها سنگ باران می شود
طعنه ی دشمن فراوان می شود

کاروانی راهی بزم شراب
دل پر از خون سینه ای پر التهاب

ظلمت و شب، آن سر از جنس نور
فرش؟ خاکستر ، مکان؟ کنج تنور

تازیانه سهم اطفال اسیر
پا برهنه روی خاشاک کثیر

چون که ابراهیم (ع)بشنید این سخن
پاره کرد از غصه در تن پیرهن

هر دو چشمش گشت از غم پر زخون
سوخت سرتا پایش اما از درون

جانش از غم ناگهان بر لب رسید
قامتش در زیر بار غم خمید

آمدش پیغام از پروردگار
ای غمین و داغدار و غصه دار

شد به ما واجب ز تو تجلیل را
پس خریدیم از تو اسماعیل(ع) را

در عوض باید کند رب کریم
جای اسماعیل(ع) یک ذبح عظیم

وعده ی ما کربلا، ذبح حسین(ع)
تا همه عالم شود در شور و شین



یکشنبه 94 مهر 26 | نظر

 

زنگ نقاشی

به وقت زنگ نقاشی کشیدم پیکری بی سر
سر آن پیکر اما بود در دامان یک دختر

کشیدم یک خرابه در شبی تاریک و ظلمانی
درون یک طبق در آن میان بودی یکی گوهر

در آنجا دختری حرف دل خود را به سر می گفت
و خاک غم به سر می ریخت از این ماجرا خواهر

ز سر پرسید آن دختر،  عموی من کجا رفته؟
بگو با من کجا هستند اینک اکبر و اصغر؟

کشیدم آن طرف تر نقشی از ماه بنی هاشم(ع)
به گرداگرد او با رنگ خون هفتاد و دو اختر  

نمودی شکوه آن دختر که نیلی گشته پهلویم
کشیدم در میان دود و آتش نقشی از مادر

کشیدم نقش دستی را که روی خاک افتاده
ولی ببریده اند انگشت او از بهر انگشتر

کشیدم راس خونینی که قران خواند روی نی
نمی دانم نشد پیدا از آن نی منبری بهتر؟!

کشیدم نقشی از هفتاد دو سر بر روی نیزه
 کشیدم ماه را هم بر سر یک نیزه ی دیگر

همه نقاشی ام چون رنگ خون شد چاره ای کردم
کشیدم در جنان نقشی ز مادر با دو چشم تر

لباس تیره ای را بر تن عالم کشیدم من
دو دریای پر از خون هم کشیدم لحظه آخر



پنج شنبه 94 مهر 23 | نظر بدهید

 

گل خوشبوی باغ آفرینش

تمام تار و پود من حسین(ع) است
همه بود و نبود من حسین(ع) است

مه من، اختر من، آفتابم
همه دریا و رود من حسین (ع) است

گل خوشبوی باغ آفرینش
و هر بیت سرود من حسین (ع) است  

اگر که کاشف غیب و شهودی
همه غیب و شهود من حسین (ع) است

دل از من برده نام دلربایش
بیان من، شنود من حسین (ع) است

همه هوش و حواس من حسینی است
وذرات وجود من حسین (ع) است

زیان هرجا که دیدم کار من بود
دلیل هر چه سود من حسین (ع) است

عبادت می کنم وقتی خدا را
قیام من، سجود من حسین (ع) است

بهشتی گر شدم روزی بدانید
دلیل آن ورود من حسین (ع) است



چهارشنبه 94 اردیبهشت 30 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin