ماجرای در و دیوار
|
|
سوره ی کوثر قران کریم دختر پیغمبر(ص) بود در بستر بیماری و بد احوالی آخر زندگی زهرا(س) بود گفت: با شیر عرب حیدر کرار (ع) چنین یا علی(ع) آنچه نگفتم به تو گویم امروز تا که آسوده و آرام روم از دنیا گفت: حیدر (ع) که بفرما سخنت را زهرا(س) و چنین گفت:گل سر سبد باغ ولایت به علی (ع) لشکر کفر و نفاق سمت این خانه چو آورد هجوم پشت در رفتم و دستانم را چو ستونی کردم تا عدو وارد خانه نشود یا علی(ع) قدرت بازوی من آنقدر نبود تا که من مانع آن لشکر دجاله شوم شعله ور بود در چوبی خانه آن روز خواستم تا که نبیند کسی صورت من پشت در رفتم و گردید پناهم آنجا یا علی(ع) پیرهنم شعله گرفت بین دیوار و در و شعله ی آتش بودم نفسم بند آمد و در آن حال صدایت کردم یا علی... یا علی... یا علی... و عدو نام تو را چون که شنید از سر بغض و عناد آن در سوخته را داد فشار پهلوی من بشکست میخ در سینه ی من را آزرد محسنم را کشتند بعد هم سیلی محکم دجاله ی مشهور عرب صورتم را آزرد آن سوی صورت من خورد به دیوار و محکم به زمین افتادم چادرم خاکی شد چون که آن لشکر سیصد نفره می دویدند به سوی خانه غیر ممکن شده بود آن که ز جا بر خیزم شعله می زد به سر و صورت من آتش و دود هرم آتش به خدا صورت نیلی من را سوزاند
|
چهارشنبه 98 بهمن 2 |
نظر
|
|
|
|