سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

نوحه شرح ام الکتاب

نوحه آمد محرم

دانلود به روز ترین نسخه کتاب دیوان عشق

یا حسین علیه السلام

دوباره محرم رسید

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (183)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (18)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 840956
بازدید امروز :224
بازدید دیروز : 732
تعداد کل پست ها : 1381

 

گل بی سر

زیبنده گل باغ ولا، ای گل بی سر
وی خورده دوصد تیر بلا، ای گل بی سر

شد گلشن دین از گل روی تو مصفّا
زیبا گل از شاخه جدا، ای گل بی سر

می گشت چو پروانه در اطراف تو زینب
گل بودی و شمع شهدا ، ای گل بی سر

می سوخت غریبانه خیام حرم تو
از آتش بیداد دغا ، ای گل بی سر

در کنج خرابه به تمنای وصالت
دستان رقیه به دعا، ای گل بی سر

در جستجوی جسم تو در بین شهیدان
زینب برود گو به کجا، ای گل بی سر

بر روی تنت ریخته بس شاخه شکسته
پیدا نکند جسم تو را، ای گل بی سر

«چون شیشه عطری که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا، ای گل بی سر»



یکشنبه 90 آذر 20 | نظر بدهید

 

دست ساقی

تا که افتاد مشک آب از دست
آسمان داد آفتاب از دست

باغ در آتش است و می سوزد
دل ساقی در التهاب از دست

دست ساقی جدا ز تن گشته
پای داده ولی، رکاب از دست

گاه شرمندگی است ، دست نقاب!
وای من داده او نقاب از دست

کودکان منتظر که آب رسد
چشمه خشکید و شد سراب از دست !

ای پدر جان بگو عمو به کجاست؟
داده اما پدر، جواب ازدست !

مجلس ختم ساقی است به پا
داده قاری ولی کتاب از دست!

داده از دست، دست خود ساقی
در دل شیعه انقلاب از دست

 



یکشنبه 90 آذر 13 | نظر بدهید

 

سرمایه عاشقی؟

سر مرا سرمایه و این سر فدای نام تو
بشکنم سر را شدم سرمست چون از جام تو

ای که استادی به دانشگاه عشق و عاشقی
سرفدا کردن برای دوست شد پیغام تو

ای که نفسی مطمئنه داشتی همچون علی (ع)
آیه های وحی حق در شان و در اکرام تو

از غم داغ یتیمانت ندارم روز و شب
رفته در بند اسارت جمله ی ایتام تو

اشک غم می ریخت پیغمبر برایت روز و شب
چونکه می دانست آن حضرت سر انجام تو

می ننوشیده کسی مانند تو از جام عشق
هیچ ایامی نشد مولای من ایام تو

بر سر نیزه سر تو ، خیمه هایت شعله ور
طشت زر، کنج تنور،ای وای من از شام تو

برسر نی بر طواف کوی جانان میروی
با لباسی پاره و خونین که شد احرام تو

تیر عشقت را به جان خویشتن خواهم خرید
گر چه مدتهاست من افتاده ام در دام تو



شنبه 90 آذر 12 | نظر بدهید

 

غم داغ حسین(ع)

با دلی اندوهگین با دیده ای اندوهبار
سینه ای لبریز غم از غصه های بی شمار

از کدامین غم بگویم ، از غم داغ حسین (ع)
یا که از داغ علیِّ اکبر گلگون عذار

ماه خون و ماه غم ماه عزا از ره رسید
از غم اولاد پیغمبر جهان شد داغدار

ریزد از یک چشم خون از چشم دیگر اشک غم
ابر چشمانم شده انگار ابر نو بهار

با غبانم داغ یکصد لاله در دل کاشتم
باغ دل زین داغها گردیده همچون لاله زار

داغ اصغر داغ اکبر داغ عبدالله و عون
داغ عباس و رقیه ، داغ هفتاد و دو یار

می زند سر را به محمل خواهر غمپروری
اسوه صبر است او از کف چرا داده قرار

چشم دل بگشای و بین شور عزا در کربلا
اشک غم از دیده ات ریز و بشوی از دل غبار



یکشنبه 90 آذر 6 | نظر بدهید

 

خطبه حضرت عباس (ع) بر بام کعبه

ترجمه ی منظوم خطبه حضرت عباس(ع)
در هشتم ذی الحجه سال شصت هجری قمری بر بام کعبه

خدای محمد(ص) خدای علی (ع)
ترا شکر گویم به صوت جلی

خدایا تو یی کردگار وجود
ترا حمد وقت قیام و سجود

تو دادی شرف خانه ی کعبه را
ز میلاد شاه نجف مرتضی(ع)

اگر کعبه شد قبله ی مسلمین
علی (ع) باعثش بود نه غیر از این

پس از حمد خلاق هفت آسمان
خطابم شمایید ای مشرکان

شمایی که در کفر هم رسته اید
ره حج به مولای من بسته اید

سزاوار بیت خداوند کیست ؟
به جز آن که فرزند پاک علیست ؟

به کعبه کسی هست نزدیکتر؟
و یا با خدا آشنا بیشتر؟

اگر حکمت کردگارم نبود
به طوفش حرم با تمام وجود

بشر استلام حجر می کند
حجر استلام شُبَر (ع)می کند

من عباسم و مثل شیر و عقاب
شما مردمانید همچون حباب

مترسان مرا تو ز مرگ ای دنی
که عباسم و شیر مرد علی(ع)

نترسم من از مرگ خود اندکی
که بازیچه ام بوده در کودکی

به عشق ولی نعمت خود حسین (ع)
فدا می کنم هر دو دست و دو عین

 امیر شما کیست ؟ ای فاسقان
شما بی خردها شما مشرکان

بیندیش که رهرو کیستی؟
کجا می روی در پی چیستی؟

ترا مقتدا صاحب کوثر است؟
ویا آنکه مست و سراپا شر است؟

امیر شما کیست آن مرد پست؟
که در خانه اش هست زن های مست ؟

شده خانه اش جای لهو و لعَب
فقط فکر عیش است و نوش و طرب

امیر شما هست آن بی خرد
که در وادی گمرهی می چرد

چو مولایتان مردکی فاجر است
همه فسق او در شما ظاهر است

شما گمرهانید همچون قریش
که جمعید اینجا به عنوان جَیش

قریشی به دنبال قتل رسول(ص)
شما در پی قتل ابن بتول(س)

امید شما گر که این است و بس
خیالی است بی شک محال و عبس

علی (ع) بود چون حامی مصطفی(ص)
میسر نشد نقشه ی اشقیا

امیرم حسین(ع) است و نعم الامیر
حسین(ع) ابن زهرا(س) و خیر کثیر

من عباسم و جان نثار حسین (ع)
منم حامی و پاسدار حسین (ع)

حسین(ع) است چون جان مرا در بدن
تو قبل از حسین(ع) سر جدا کن ز من

حسین(ع) مرا کشته خواهید اگر
فدایش کنم دیده و دست و سر

                                           بریزید خون مرا ابتدا
                                    که آنگه حسینم شود سر جدا...



پنج شنبه 90 مهر 7 | نظر بدهید

 

یا ابالفضل (ع)

یل ام البنینی یا ابا الفضل
تو سر تا پا یقینی یا ابا الفضل

حسین و مجتبی خورشید عشقند
تو ماه بی قرینی یا ابا الفضل

اگر چه خار چشم دشمنانی
گل گلزار دینی یا ابا الفضل

تو با ایثار خود ثابت نمودی
برادر را معینی یا ابا الفضل

میان بی نهایت راه باطل
تو آن حق المبینی یا ابا الفضل

گرفتم مهر تو از شیر مادر
تو با خونم عجینی یا ابا الفضل

گنهکارم شفیعم نزد حق باش
شفیع المذنبینی یا ابا الفضل



یکشنبه 90 تیر 12 | نظر بدهید

 

یا حسین(ع)

ورد زبانم یاحسین،ذکر لبانم یاحسین
من زنده با عشق توام، هستی تو جانم یاحسین

ای سرور و سردار دین، مهر تو با جانم عجین
ای با پیمبر همنشین، درّ گرانم یاحسین

ای سرور اهل بهشت، عشق تو با جانم سرشت
به به من و این سرنوشت، روح و روانم یاحسین

دارو ندار من تویی، دلدار و یار من تویی
لیل و نهار من تویی، سرّ نهانم یاحسین

دل را به زلفت بسته ام ، زنجیر غم بگسسته ام
از بند ظلمت رسته ام، ای مهربانم یاحسین

ای نقطه ی پرگار عشق، سر چشمه ی انهار عشق
رخشانترین انوارعشق، فوق گمانم یاحسین

بر روی دامان پدر، بنشسته اینک این پسر
گوید سخن چون نقل تر، شیرین زبانم یاحسین

ای باده جام الست، ای از تو مستان مست مست
ای چون محمد حق پرست، از در مرانم یاحسین



یکشنبه 90 تیر 12 | نظر بدهید

 

شعر اربعین حسینی

شد اربعین و زینب آمد به کربلایت
تجدید شد برایش ای وای من عزایت

عالم دوباره پوشید رخت سیاه ماتم
فرش است و عرش باهم فریاد غم سرایت

دلها به یاد کام عطشان توست پر خون
بارانی است ابر چشم همه برایت

آهو به دشت گرید ماهی میان دریا
دریا به رنگ خون شد جانا از این حکایت

سیلاب خون روان است از چشم اهل عالم
محبوب عالمینی جان جهان فدایت

زینب کنار قبرت با اشک و آه و ناله
از جور دشمن دین، دارد بسی شکایت

ازسختی مسیر و از رنج راه گوید
واز ظلم بی بدیل و از جور بی نهایت

سجاد را به زنجیر بستند در اسارت
«گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت»

بر راس نیزه دیده زینب سر برادر
ای کشتی نجات و ای کوکب هدایت

رسم برادری نیست تنها نهادن من
برخیز و خواهرت را جانا بکن حمایت

هفتاد بار زینب جان داده تا به امروز
سرها بریده دیده بی جرم و بی جنایت

شد اربعین و زینب آمد به کربلایت
تجدید شد دوباره ای وای من عزایت



دوشنبه 89 بهمن 4 | نظر

 

بالای نی

شور محشر شد به پا این باردر بالای نی
ابرهای دیده شد خونباردر بالای نی

نای هفتاد دوعاشق بر سر نی در نوا
نینوا را می کند تکرار در بالای نی

در کویر بیکسی یک باغ گل روئیده است
لاله های سرخ را بشمار در بالای نی

گشته گلها یک به یک پژمرده روی نیزه ها
چون هوا گرم است همچون ناردر بالای نی

نیزه داران کاش می بردند نی در کوچه ها
تا که افتد سایه دیوار در بالای نی

حلقه ماتم کنار خیمه ای بر پا شده
راس خونین نقطه ی پرگار در بالای نی

در نماز عشق قد را کرده قامت آن امام
تا کند معبود را دیدار در بالای نی

گاه در فکر رقیه گاه فکر زینب است
گاه فکر عابد بیمار در بالای نی

العجب از کاروان سالاری این کاروان
کس ندیده کاروان سالار در بالای نی

گرچه در ظاهرشکستی سخت خورده این سپاه
گشته امّا فاتح پیکار در بالای نی



سه شنبه 89 دی 28 | نظر بدهید

 

صبر و رضا

وقتی که برجسمت دواندند اسبها را
حق را به زیر پا نهادند آشکارا

طرحی جدید از جسم پاکت می کشیدند
تا آنکه سنگین تر کند بر ما عزا را

کردند بر بالای نیزه چون سرت را
نی در نوا آمد نوای نی نوا را

صوت حزینی داشتی بالای نیزه
وقتی که می خواندی تو آیات خدا را

کرببلا صحرای محشر بود آن روز
شهد شهادت بود اما بس گوارا

در خیمه ها بزم عزا گردید برپا
اطفال گریان، زینب آنجا مجلس آرا

زینب به دنبال سرت منزل به منزل
از کربلا تا شام می خواند این دعا را

حالا که ماهم کشته در راه خدا شد
یارب عطا فرما به من صبر و رضا را



دوشنبه 89 دی 27 | نظر بدهید

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin