سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (180)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (20)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (52)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (24)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (16)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (233)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (186)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 839917
بازدید امروز :193
بازدید دیروز : 397
تعداد کل پست ها : 1379

 

توبه

گاهی اوقات توبه کردن ها
توبه ای اشتباه می باشد
 توبه کردن از آنچه «معروف» است
در حقیقت گناه می باشد

مثلا توبه کرده از اشکی 
که برای حسین(ع) جاری شد
یا اگر در عزای آل رسول(ص)
کار او اشک و آه و زاری شد

توبه کرده چرا حرم رفته
زائر مرقد رضا(ع) شده است
یا پیاده، برهنه پا، غمگین
زائر کوی کربلا شده است

توبه کرده چرا دعا خوانده
متوسل به مرتضی(ع) شده است
توبه کرده چرا مدد جو از
احمد(ص) و آل مصطفی(ص) شده است 

توبه کرده از آن که روزی او
سجده کرده به مُهر وقت نماز
سجده بر فرش می کند الان
تا که باشد عبادتش ممتاز

توبه کرده ز اعتقاداتش
منکر فضل پنج تن(ع) شده است
علتش آن که شوربختانه
با «ابالیس» هم سخن شده است

توبه کرده از آن که روزی او
یاعلی(ع) بوده است ورد لبش
یا که با عشق خاندان رسول(ص)
طی شده لحظه های روز و شبش

هر که این گونه توبه بنماید
در حقیقت به قهقرا رفته
رفته در قعر چاه گمراهی
یا به جنگ خود « خدا » رفته

در چنین توبه شک ندارم من
نقش ابلیس سخت پر رنگ است
هر کسی که چنین کند توبه
شک ندارم کُمیت او لنگ است

هر کسی کرده اینچنین توبه
توبه باید کند ز توبه ی خود
چون زده ضربه ها به پیکر دین
با چنین توبه ای به نوبه ی خود

منکران فضائل حیدر(ع)
همه مرتدّ و خارج از دینند
دم زنند از خدا اگر شب و روز
فاقد دین و کیش و آیینند

بود شیطان ز جنس جنّ اما
در میان فرشتگان می زیست
همنشین فرشتگان چون شد
نام او هم نوشته شد در لیست

امر شد بر فرشتگان ز خدا
که به آدم کنند سجده عُموم
سر به سجده نبرد چون ابلیس
گشت از رحمت خدا محروم

گر به ظاهر شبیه ما هستند
اولیاء(ع) جنسشان ز نور خداست
شجری واحدند مصطفی(ص) و علی(ع)
میوه اش خانواده ی زهراست

آفریده شدند اولیاء(ع) از نور
ما ولی از گِل آفریده شدیم
قلب ما شد ز نورشان روشن
شکر یارب که برگزیده شدیم

چون خدا و رسول(ص) و آل رسول(ص)
سرپرستان مؤمنان هستند
شیعیان جمله سر به فرمان و
سر بلند از هر امتحان هستند



جمعه 04 خرداد 16 | نظر بدهید

 

عید قربان

گاهی اوقات با خدا بودن
عزمی از جنس کوه می خواهد
پا نهادن روی هوا و هوس
قدرتی با شکوه می خواهد

گاهی اوقات آزمون سخت است
سربلندی در آزمون مشکل
کمترین لغزش و خطا سازد
همه ی کوشش تو را باطل

به سئوالات آزمون باید
 پاسخی داد جامع و کامل
هست قاضی و داور و حاکم
بی نهایت محقق و عادل

همه شرکت کننده ایم اما 
یک نفر می شود پذیرفته
آن کسی که صریح و بی پرده
پاسخی ناب و خاص تر گفته

مسئله مرگ و زندگی باشد
مرگ گردیده است شرط حیات
زندگی می دهد خدا به بشر
زندگانی پس از وفات و ممات

داده فرمان خدا به ابراهیم(ع) 
که جدا کن سر از تن پسرت
می شود گر چه جاری از غم او
خون دل مثل سیل از بصرت

چون که آمد میان قربانگاه
از خدا یک پیام ساده رسید
چاقوی خویش را غلافش کن
فرصت آزمون شده تمدید

زنده مانده اگر چه اسماعیل(ع)
فرض شد فرض بر خدای کریم
تا ببیند به جای اسماعیل(ع)
خفته در خاک و خون ذبیح عظیم

کشته خواهد خدای ابراهیم(ع)
مردی از جنس نور و ایمان را
تا بخواند سر بریده ی او
روی نیزه کتاب قرآن را

کیست آن که خدا ذبیحش خواست؟
پسر حیدر(ع) است و سبط رسول(ص)
آن که از داغ اوست دل ها خون
دیده زار است و سینه نیز ملول

کوثر پر بهای قرآن را
میوه ی قلب و نور عین است او
کشته ی چشم های اشک آلود
غرقه در خون خود حسین(ع) است او

ناجی مردمان عالم اوست
پاسدار کتاب قرآن است
روز قتل حسین(ع) و یارانش
به یقین روز عید قربان است



چهارشنبه 04 خرداد 14 | نظر بدهید

 

بت پرستی

گاهی خدا پرستی ما بت پرستی است
تصویر ذهن ما ز «خدا» بت پرستی است

وقتی که لب برای دعا باز می کنیم
گاهی کلام و ذکر و دعا بت پرستی است

وقتی برای رفع مرض قرص می خوریم
خواهیم اگر ز قرص شفا بت پرستی است

حمد و ثناست ویژه ی ذات خدای ما
از غیر او سپاس و ثنا بت پرستی است

باشد بنای دین روی توحید استوار
جای دگر که گشت بنا بت پرستی است

راضی اگر خدا شود از کار ما خوش است 
خواهی اگر ز خلق رضا بت پرستی است

قلب بشر به یاد خدا صیقلی شود
از غیر او امید جلا بت پرستی است

تنها خداست آن که کند دفع هر بلا
خواهی ز غیر دفع بلا بت پرستی است

شرک جلی و شرک خفی در کمین ماست
تسلیمشان شدن به خفا بت پرستی است

کشته شوی اگر به رهی جز ره خدا
در خون خود کنی چو شنا بت پرستی است

بی قصد قرب حق چو رَوی سوی کربلا
پای پیاده، کرب و بلا بت پرستی است

گر استلام کعبه به قصد ریا کنی
آن استلام و سعی و صفا بت پرستی است

اموال خود اگر که ببخشی به راه خیر
باشد اگر برای ریا بت پرستی است

واجب شده اطاعت از خاندان وحی(ع)
بی حرمتی به آل عبا(ع) بت پرستی است

کار کسی که تابع امر خدا نشد
بی شک بدون چون و‌ چرا بت پرستی است



دوشنبه 04 اردیبهشت 29 | نظر بدهید

 

من و تو

منم صحرای تفتیده تو اما مثل بارانی
نمکزارم، کویرم من، تو زیبا چون گلستانی

تو معنای تولایی، تبرّی می کنی از من
به قعر چاه کفرم من، تو در اوج مسلمانی

منم استاد ابلیس و تویی استاد دین داران
منم آیات شیطانی، تویی آیات رحمانی

تویی اردیبهشتی و بهاری هستی و خون گرم
من اما زاده ی «دی» هستم و سرد و زمستانی

منم تنها دلیل هر چه بیماری است در عالم
به هر دردی در این عالم تو دارویی تو درمانی

تویی از معرفت لبریز و سرتاپا تویی دانش
من اما خالی ام از علم چون طفلی دبستانی

فلاکت را منم معنا، نماد فقر هستم من
سعادت را تویی معنا، تویی اوج فراوانی

صدای انکر الاصوات خوشتر از صدای من
صدایت دلنشین تر از صدای «دلکش» و «بانی»!

منم زشت و کریه و نفرت انگیز و قبیح و بد
تو زیباتر ز سیمای تمام خوبرویانی 

زند گفتار و کردارم به قرآن و به دین ضربه
تو هستی پاسدار دین، کنی از دین نگهبانی

منم پیری که جیمم را تلفظ می کنم چون «ژ»
ولی تقریر جیم توست زیباتر ز «جولانی»!

نخواندم در تمام عمر هرگز آیه ای را من
تویی استاد انواع علوم وحی و قرآنی

تو هستی مجتهد من معنی اش را هم نمی فهمم
منم یک بی سواد اما تو دانا و سخندانی

تو در آزاد راهی ره سوی الله  می پویی
من اما در طریق پیچ و خم داری بیابانی

گناهان خودم را من به اشک چشم می شویم
تو از اشک دو چشمت کردی ابراز پشیمانی

 

به وقت سجده بگذارم سر خود را به روی مُهر

به هر وعده نمازت را بدون مُهر می خوانی


ره من سوی ترکستان طریق تو سوی کعبه
تویی آزاده اما من اسیر جهل و نادانی

تفاوت های من با تو زمین تا آسمان باشد
منم یک شمع خاموش و 
تو چون خورشید تابانی

من از اسلام و از قرآن کلامی هم نمی دانم
الف تا یاء اسلام محمد(ص) را تو می دانی

برای من خداوند آفریده چارده خورشید
که بی مثل و مثل هستد از نور و فروزانی

تو با الله پیمان بسته ای الله یارت باد
خدا را تابع امر و خدا را سر به فرمانی 

نداری ترس از محشر که اعمالت همه نیکوست
ولی سر تا به پا ترسم من از آن روز بحرانی

دو دستم خالی اما من شفیعی چون علی(ع) دارم
به دادم می رسد حیدر(ع) در اوقات پریشانی

تو با افکار و با کردار خود خوش باش روزی چند
خوشم با عشق آل مصطفی(ص) تا روز پایانی 



دوشنبه 04 اردیبهشت 22 | نظر بدهید

 

هشدار

چشمه و باغ و حوری و غلمان
نکهت نافه و گل و عنبر
می کند مدح آل احمد(ص) را 
مرد خوش صحبتی روی منبر

اثر مُهر بر جبین دارد
ذکر لب های اوست یا الله
گفت: بی راهه ها فراوانند
تا خدا می رسد فقط یک راه

ساعتی چون گذشت دیدم من
ماری از دورتر هویدا شد
مرد را نیش محکمی زد مار
و برای من این معما شد

مرد از هوش رفت از آن نیش
حال او بد شد و بسی تب کرد
نوش او نیش شد از آن نیش
روز او را سیاه چون شب کرد

خواستم حل کند معما را
گفت: دارالسلام من اینجاست
گر چه اینجا موقتی است ولی
جنّت واقعی من فرداست

گفتم از نقش مار نیز بگو
گفت: آن کیفر گناه من است 
چون که پرونده ام سیاهی داشت
کار پرونده ی سیاه من است

گفتم از چه سیاه گردیده
 بخشی از نامه ی عمل هایت؟
می کشی تو عذاب ای مؤمن
نیست یاریگر تو مولایت؟!

گفت: حقی مراست بر گردن
کرده روز مرا شبی تاریک
به خداوندی خدا سوگند
راه حق هست مثل مو باریک

هیچ کس شافعم نمی گردد
هست بر گردنم چو حق الناس
هست بی فایده برای من 
دم زدن از حسین(ع) و از عباس(ع)

لرزه افتاد بر تنم از ترس
من که یک بنده ی خطا کارم
گرچه حب علی(ع) است در دل من
لایق آتشی شرربارم؟!

خواب می دیدم و شدم ناگاه 
از نوای خوش اذان بیدار
ولی آن صحنه ای که دیدم من
می دهد دم به دم به من هشدار

گر که خواهی شفیع تو باشند
آل احمد(ص) به صحنه ی فردا
زیر دَین کسی مرو هرگز
که نیارزد به ارزنی دنیا



یکشنبه 04 اردیبهشت 14 | نظر بدهید

 

حضرت شاهچراغ

افتخار مردم ایران زمین شاهچراغ
جای دارد در دل اهل یقین شاهچراغ

گر صفا بخشیده بر کل جهان شیراز ما
هست بر شیراز ما همچون نگین شاه چراغ

در حریم قدسی اش آرام گیرد جان و دل
مایه ی آرام قلب مؤمنین شاهچراغ

برده او هم از پدر نور هدایت را به ارث
شیعه را باشد چراغ راه دین شاهچراغ

عمر خود را کرده صرف کسب علم و معرفت
بوده از بستان دانش خوشه چین شاهچراغ

لحظه ای غافل نبود از رنج مسکین و یتیم
پاک می کرد اشک چشم دلغمین شاهچراغ

بسته بود او از ازل پیمان یاری با خدا
فکر و ذِکرش بود قرآن مبین شاهچراغ

بود از روز نخست او پیرو آل علی(ع)
سر به فرمان ختام المرسلین شاهچراغ

نمره هایش بوده عالی در تمام زندگی
از خدا بگرفته صد صد آفرین شاهچراغ

چون که در پرونده ی او نیست حتی یک خطا
هست فردا جزو اصحاب یمین شاهچراغ

بین بدهای جهان هستم اگر من بد ترین
بین خوبان هست جزو بهترین شاهچراغ



جمعه 04 اردیبهشت 12 | نظر بدهید

 

حال خوش

حال خوش و ستایش و حمد و عبادتی
رحل و من و کتاب خدا و تلاوتی

اول امان امن گرفتن ز دست دوست
با توبه از گناه به اشک ندامتی

نوشیدن شراب طهور کتاب وحی
با طعم عشق و نیت و قصد سلامتی

با مرغ دل پریدنِ تا اوج آسمان
در اوج آسمان سر کوی سعادتی 

حی علی العلی(ع) بشتابم سوی نماز
قد قامت الصلوة و نماز جماعتی

بوسیدن ضریح جبین امام عشق
شکر خدا که گشته نصیبم زیارتی

جام شراب ناب و غلامان صف به صف
حور و پری، کرشمه و ناز و لطافتی

لب بر لب زنان بهشتی کنار نهر
احلی من العسل لب حور و حلاوتی

پاداش بندگی است که گشته نصیب من
از کرده های خویش نشان رضایتی

بانگ اذان صبح و پریدن ز خواب خوش
پرونده ی سیاه و امید شفاعتی



سه شنبه 04 اردیبهشت 9 | نظر بدهید

 

رباعی ولادت حضرت معصومه س

با آمدنش رایحه ی گلها شد
معصومه شد و فاطمه ی زهرا(س) شد
انگار که قرآن مجسم بود او
آیات خدا بار دگر معنا شد
+++++
در روی زمین یا که به هر منظومه
شادند اهالی جهان و حومه
گفتم سبب شادی این مردم چیست؟
گفتند: گل فاطمه ی معصومه(س)
+++++
نازد به خودش رضا(ع) که خواهر دارد
یک خواهر بهتر از برادر دارد
لبریز ز شادی است امام موسی(ع)
چون مثل نبی(ص) سوره ی کوثر دارد
+++++
ای شیعه اگر که شادمانی صلوات
فارغ اگر از غم جهانی صلوات
آمد به جهان فاطمه ی معصومه(س)
بر این گل پاک آسمانی صلوات
+++++
گردیده زمین ستاره باران یاران
خیر و برکت شده فراوان یاران
آمد به جهان فاطمه ی معصومه(ع)
تفسیر شده کوثر قرآن یاران



یکشنبه 04 اردیبهشت 7 | نظر بدهید

 

کلاس ریاضی

ساعت ریاضی بود بحث ها حسابی تر
نکته ها همه علمی، واژه ها کتابی تر

گفت دانش آموزی جمله ای پر از نکته
گفته های او جدی، لحن او خطابی تر

دیگری جوابش داد، یک جواب طولانی
جمله ها پر از ایهام، مُنتها جوابی تر

داغ داغ بود آن روز، بحث و گفتگو اما
بی نهایتی در پیش، باز هم سرابی تر

یک نفر غزل می گفت، یک نفر رباعی خواند
یک نفر ز مستی گفت، از می و شرابی تر

هیچ کس نمی دانست واقعا چه می خواهد
قلوه و جگر یا نه، گوشتی کبابی تر 

ناگهان معلم گفت نوزده نفر هستید
در میانتان اما، کیست انقلابی تر

هرکسی به ظن خود حرف انقلابی زد
آن یکی کمی ارام آن یکی عتابی تر

لب گشودم و گفتم دین شده فدای پول
دلبری کند هرکس، هست چشم آبی تر

پست و‌ پول معیار برتری است در این شهر
بهر گردن من بود این سخن طنابی تر

آن یکی سخن می گفت رک و صاف و بی پرده
دیگری ولی می گفت اندکی حجابی تر

درس و بحث ها  گرچه بی نتیجه بود آن روز
شد هوای شهر اما صاف و آفتابی تر

یک کلاس درس آن روز، جعبه ی گلابی بود
من در آن میان اما، از همه گلابی تر

پاره از صدای زنگ، خواب نیمروزم شد
شد نتیجه ی این خواب، گفته های نابی تر



جمعه 04 اردیبهشت 5 | نظر بدهید

 

شاعر ناشی

با رسم شکل و شیوه های ناب نقاشی
اثبات کردم مؤمنان هستند داداشی

فرقی ندارد ترک با کرد و عرب یا فارس
تبریزی و مهرانی و اهوازی و کاشی

قرآن برادر خوانده مؤمن های عالم را
فرقی ندارد که شما اهل کجا باشی

مؤمن فقط با اهل ایمان همنشین باشد
هرگز نگردد همنشین با هیچ اوباشی

نیک است در پندار و در گفتار و در کردار
نه شارلاتان است و نه در فکر کلّاشی

رزق حلال و‌ پاک معیار مسلمانی است
فرقی ندارد شاه هستی یا که کفّاشی

باشد کلامش دلنشین همچون نسیم صبح
 مؤمن نه تندی می کند نه سَبّ و فحّاشی

برهان و حجت رسم استدلال او هستند
کی سر زند از مؤمنین تندی و پرخاشی

در وقت شادی هم خدا ناظر به اعمال است
پس عیش مؤمن نیست از انواع عیاشی

او طبق شرع و عرف و قانون است اعمالش
هرگز نگردد مرتشی هرگز نشد راشی

گر شعر من دارای صدها عیب و ایراد است
شرمنده ام، هستم من آخر شاعری ناشی



چهارشنبه 04 فروردین 27 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin