ای که به تار زلف خود ، نشسته شانه می زنی
به تــــــار زلف و شـــانه آهـــــنگ ترانه می زنی
نشــسته در مقابلت ، همــــــــسر با وفای تو
و تو به تیر عشق خود دلــش نشانه می زنی
زبعد نغمه ی حـــــــجاز بزن تو شور عشــق را
که نغمه های عاشــقی تو صادقانه می زنی
نه دیده نه شــنیده ام کسی نوای عاشقی
نوازد اینچنـــــــین که تو در این زمانه می زنی
تو فحر عالمیــــــنی و تو خــتم مرسلین شدی
از این سبب به هر دلی چو گل جوانه می زنی
تو عاشق حقــــــیقی و تمام حرف عشق را
به گریه و به آه و ناله ی شــــــبانه می زنی
تو ر حمـــــــت خدایی و شفیع مذنبین تویی
به نزد حق برای عـــــــفو من گمانه می زنی
شعر از : علی اسماعیلی
|