سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

حضرت شاهچراغ

حال خوش

کلاس ریاضی

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (97)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (180)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (109)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (38)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (173)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (13)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (19)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (31)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (17)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (23)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (15)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (231)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (153)

سروده های دیگر (179)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 834970
بازدید امروز :49
بازدید دیروز : 53
تعداد کل پست ها : 1361

 

فصل رویش

فصل روییدن رسیده رویشی آغاز کن
چند روزی خویشتن را با خدا دمساز کن

با طناب عاشقی پیوند زن دل با خدا
وانگه اندر کار عشق و عاشقی اعجاز کن

هست معشوق حقیقی چون اله العالمین
سر فرود آورده خود را بهر او سرباز کن

امر او را باش یک فرمانبر و فرمانپذیر
بنده ی او باش در این کار کمتر ناز کن

عشق بازی با خدا یعنی نماز نیمه شب
با نماز نیمه ی شب عشق خود ابراز کن

دیده خود را ببند و دل به معشوقت بده
زین عمل درهای رحمت را به رویت باز کن

عشق یعنی خاندان پاک خیرالمرسلین
با خدا گر عاشقی در گوش خود این راز کن



یکشنبه 89 اسفند 15 | نظر بدهید

 

دویدیم

از وقت سحر تا خود افطار دویدیم 
با شوق فراوان سوی دلدار دویدیم

خشکیده لب و با شکم گرسنه هر روز
مانند یکی گنبد دوار دویدیم

گاهی بدویدیم چو یک آهوی وحشی
گاهی چو یکی آدم بیمار دویدیم

گاهی زپی یافتن لقمه ی نانی
تا بوق سحر ما به شب تار دویدیم

از بهر طمع گاه سوی دشت برفتیم
چون دست تهی ماند سوی غار دویدیم

دیدیم سرابی و دوان سوی سرابیم
سر بسته بگویم که شرر بار دویدیم

گاهی ز پی حافظ و گاهی پی سعدی
گهگاه هم اندر پی عطار دویدیم

یک روز تلف شد ز پی آجر و سیمان
یک روز هم اندر پی نجار دویدیم

یک روز تلف شد ز پی کاه و جو گاو
یک روز هم اندر پی بیطار دویدیم

گاهی پی وافور و گهی در پی قلیان
گهگاه هم اندر پی سیگار دویدیم

تا پای نهادیم در این عالم خاکی
تنها زپی درهم و دینار دویدیم

دنیا طلبیدیم و کسی مانع اگر بود
سویش چو یکی کرکس و کفتار دویدیم

گه خنده به لب داشته هنگام دویدن
گهگاه هم از طالع بد زار دویدیم

یک روز نوای خوش طنبور شنیدیم
یک روز به آهنگ نی و تار دویدیم

گاهی پی احرار ، گهی در پی ابرار
در آخر سر در صف اشرار دویدیم

یک عمر پی جایزه ی خواندن قران
یا جایزه نوبل و اسکاردویدیم

یک روز دویدیم که یک بیت سرائیم
یک عمر پی طالب اشعار دویدیم

گاهی ز پی پیروی دین محمد (ص)
ما شیعه تر از حیدر کرار دویدیم

گفتیم خدا را بپرستیم ، از آن روی
ما پیشتر از احمد مختار دویدیم

کذاب تر از ما نتوان یافت به عالم
زیرا ز پی هر چه به جز یار دویدیم

یک عمر دویدیم و دویدیم ودویدیم
افسوس که روی خط پرگار دویدیم

از آخرت نا طلب ما چو بپرسند
گوییم که عمری به سوی نار دویدیم...

 



جمعه 89 اسفند 6 | نظر بدهید

 

نماز

روم به ماذنه تا سر دهم اذان نماز
خوشا دمی که فرا می رسد زمان نماز

سعادت ابدی می شود نصیب کسی
که سر فراز برون شد ز امتحان نماز

بهشت هرکه طلب کرد نام خود بنوشت
به اشگ نیمه شبش جزو عاشقان نماز

نماز راه نجات بشر ز ظلمتهاست
که هست منزل مقصود در بیان نماز

نماز رکن اساسی دین اسلام است
و مسلمین همه در زیر آسمان نماز

نماز راه تعالی هر مسلمان است
ز خویش تا به خدا شو به نردبان نماز

نماز صحبت عشق است و عاشق و معشوق
چه گفتمان قشنگی است گفتمان نماز

اسیر ظلمت و گمراهی است نوع بشر
نجات آدم از این ظلمت، آرمان نماز

نماز نور دوچشم پیمبر اسلام
علی و فاطمه هم نور دیدگان نماز

به روز حشر و عذاب الیم و نار و جحیم
چه سایبان حصینی است سایبان نماز

نماز فصل بهار خداپرستان است
ندیده است کسی در جهان خزان نماز

رکوع و سجده من جملگی برای خداست
به شکر آن که منم جزو شیعیان نماز

اقامه می کنمت ای نماز در همه عمر
بدان امید که باشم ز خاندان نماز

خوشا دمی که در آن دم به سجده گاه نیاز
کنیم سجده و گردیم میهمان نماز

هزار گفته نباشد چو نیمی از کردار
چه بهتر آن که نهم سر بر آستان نماز

خدای گفته اقم الصّلوه لذکری
چه حکمتی است در ذکر عارفان نماز

فرشتگان و ملایک فرود می آیند
برای عرض ارادت به تشنگان نماز

به مثل ماه فروزنده نور می تابد
قسم به نور خداوند از مکان نماز

به جستجوی گهر جای دیگری مروید
که هست معدن آن بحر بیکران نماز



چهارشنبه 88 بهمن 14 | نظر بدهید

 

عوض کنیم

باید که راه و رسم جهان را عوض کنیم
دنیا و هرچه هست در آن را عوض کنیم

باید کنیم ظهر را ســـحر و صبح را عشا
اوقات شــــرع و وقت اذان را عوض کنیم

گردیده اند جمله ی شیران چو شیره ای
شیر ژیان و شــــیره کشان را عوض کنیم

مردان به خانه مــــــــانده و زنها اداره اند
جای زنان و زن صـــــفتان را عوض کنــیم

چون می زنند ســاز و دهل در غم و عزا
باید که جای جشن و فغان را عوض کنیم

اسرار خلق چون که شـــــود فاش دمبدم
باید که جای فاش و نهـــان را عوض کنیم

پول و پهن چو ارزشـــــــشان همطراز شد
باید که جای مفـــت و گران را عوض کنیم

خواهند طفــــــــــلها چو سلام از بزرگها
باید که جای پـــــیر و جوان را عوض کنیم

بدها عزیز و جمـــله ی خوبان شدند خوار
وقت است جای خوب و بدان را عوض کنیم

مرسی شده اســــــت ورد زبان لر و بلوچ
باید هجاء هــــــــــــای زبان را عوض کنیم

گه بشکـــــــــنند فم و گهی بشکنند فک
باید که جای فـــک و دهان را عوض کنیم

دیوانــه ایم و از عـــــقلا نیســــــــتیم ما
باید که یعقلون و بی خردان را عوض کنیم

سرمای بی حد همدان چونکه جانگزاست
باید که کیش با همــــــدان را عوض کنیم

گرگان دگر چو خوی ســــگان را گرفته اند
باید که جای گرگ و سگان را عوض کنیم

دنیا چو فانی اســـــــت و به عقبا بود بقا
باید که جای این دو جهان را عوض کنیم



چهارشنبه 87 تیر 19 | نظر بدهید

 

شعری از پدر بزرگ مرحومم

چشمی که در او اشک نباشد کور است
آن چشـــــم بود زنده و لی در گور است

هرکلّه که عشــــــقش نبود هست کدو
باری اســــت که آدمی از او رنجور است

دســــتی که در او سخا و بخشـش نبود
آن دســـت ســـزاورا یکی سـاطور است

پــــایی که قــــــدم به راه خـــــیری نزند
آن پا نـــبود که وصـــــــله نا جور اســـت

آن دل که در او مــــــــــــهر و محبت نبود
سنـــگی به میان آب و گل مستور است

گر یار طـــــلب کنی و فـــــایش بنـــــگر
یاری مطــــلب که زلفــــهایش بور اسـت

یاری که به همــــــــسر نکـند مهر و وفا
آن یار نبــاشــد او ز همــــسر زور است

یاری که زهـــــر در ، به در آید مپســــند
از حسن اگر فرشـــته یا چون حور است

یاری که وفا نمـــــــی کند بر همــــــسر
آن عاقبــــــتش چو بلعــــــم باعور است

دائم به نصیــــــــحت است اســـماعیلی
پندش بشــنو نه بی نمک نه شور است



یکشنبه 87 خرداد 12 | نظر بدهید

 

مرا ببخش

پا تا ســــــــرم گناه ، خـــــــــدایا مرا ببخش
گــــــم کرده ام چو راه ، خدایــــا مرا ببخش

بی راهه رفــــــته ام من و افتاده ام به چاه
افــــــــتاده ام به چاه ، خدایا مرا ببخـــــش

هر پل که من گذشـتم از آن کرده ام خراب
افسوس و حــــیف و آه ، خــدایا مرا ببخش

دنیا طلب نمودم و خالی اســت دست من
بنـــــــــــــما مرا نگاه ، خـــــــدایا مرا ببخش

روزم چو شـــــــــام و تیره و تاریک شــام من
گم کــــــرده ام چوماه ، خدایا مرا ببـــخش

خورده سرم به سـنگ و پشـیمانم ای خدا
هر شــــــام و هـــر پگاه ، خدایا مرا ببخش

فهـــــمیده ام که هیــچــم و از هیچ کمترم
ای شـــــــاه ای اله ، خـــــدایا مرا ببــخش

شعر: علی اسماعیلی



شنبه 87 فروردین 17 | نظر بدهید

 

سال نو آوری و شکوفایی(2)

نو بهار آمده و جشـــــن محبت هر جاست
هر کجـــــا می نگرم نور محمّــــد پیداست

فصل روئیدن گلهاســـــت بیا گــــل باشیم
آدم ار گل بشــــود باغ جهان بس زیباست

سال نو گشـــته بـــیا تا دل خود نو سازیم
که دل نو شـــده فارغ ز دور نگی و ریاست

فصل عشق است بیا عاشق ایران باشیم
که سر افرازی ایران هــمه از همّت ماست

همّتی باید و عزمی و تلاشــی ای دوست
بـــــهر آبادی میــــهن باید از جا برخـــاست

جای آرامش و راحت طلـــــبی دیگر نیست
موج طوفنده بشو هـموطن ، اینجا دریاست

گر که توفـــــیق شــــــود یار و خــدا یاور ما
سال نو آوری و ســـال شــکوفایی ماست

شعر : علی اسماعیلی



دوشنبه 87 فروردین 5 | نظر بدهید

 

نوآوری و شکوفایی

می کنم نو آوری در ســـال نو من نیزهم
آرزو داری تو آمــــــــال نو من نـــــــیز هم

چون میسر نیست پرواز ار نباشد بال و پر
می کنم هم فکر پر هم بال نو من نیز هم

سال نو بیهوده باشــــــد گر نباشد حال نو
یارب از لطفت عـطا کن حال نو من ینز هم

بود هم گفتار و هـــــم پندار و کردارم گـنه
می کـــنم توبه کنم اعمــال نو من نیز هم

سال نو شد سرنوشــــتی نو رقم باید زدن
سال نو باید بگــــیرم فــــال نو من نیز هم

سال بشـــکفتن بود این سال باید بشکفم
تا کــــنم نو آوری در ســــال نو من نیز هم

شعر : علی اسماعیلی



شنبه 87 فروردین 3 | نظر بدهید

 

سال نو

سال نو شد من سفر سوی خراسان می کنم
در مســــــــیرم با صفا دل در صفاهان می کنم

مقصد بعدم کویر و شــــــــهر نائین است و خور
در انارک من توقف جنــــــــب میـــدان می کنم

راهی شهر طبـــــــــــس با صــــــد امید و آرزو
در زیارتــــــــگاه آنجا خویش مهـــــمان می کنم

بعد از آنجا می روم بشــــــرویه و فـــردوس هم
خویش را مهمان مادر در بجســـــــتان می کنم

بر سر قــــــبر برادر می نشــــــــینم ســـاعتی
من تلاوت بـــــــــهر او آیات قـــــــــران می کنم

می روم زانـــــــجا به فیض آباد و تربت بعد از آن
راهی مشــــــــهد شوم دل را گلستان می کنم

چند روزی می شوم مهــــــــمان مولایم رضا (ع)
در وجودم هرچه بیـــماری است درمان می کنم

گرچه ویران اســـــــت از اعــــمال و کردارم دلم
با زیـــارت نامه ای ویرانه عــــــــــمران می کنم

دست بردارم به سوی آســـــــــــمان وانگه دعا
بهر پــــــیروزی این اســــــــلام و ایران می کنم

سر به ســــــجده آورم در سجده گویم ذکر حق
خویشتن را شاکر خلاق سبـــــــــحان می کنم

می گذارم دل کــــــــــــــــنار مرقد مولا رضا (ع)
گرچه من باجســـم خود ترک  خراسان می کنم

شعر : علی اسماعیلی



سه شنبه 86 اسفند 28 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin